وسواس یکی از بیماریهای روانی است که بسیاری از افراد با آن دست و پنجه نرم می کنند، شیوع آن به قدری است که به محض شنیدن آن بی اختیار به یاد کسانی می افتیم که بیش از اندازه شستشو می کنند و یا به کرات به کنترل کردن اموری خاص می پردازند.
وسواس یک نوع افکار نا به جا و تکرار شونده، ناخواسته و اجبار کننده ای است که افکار طبیعی فرد را مختل می کند و موجب اضطراب یا هراس او می شود. این افکار می توانند فجیع و بی رحمانه ، به صورت ترس از بیماری ها، ترس زیاد از صدمه دیدن خود یا افراد مورد علاقه، نیاز شدید به اینکه باید همه کارها کاملاً دقیق و صحیح انجام شوند، هراس از آلودگی و کثیفی اشیاء و ….
راهنمای تشخیصی و آماری انجمن روان پزشکان آمریکا بیماری و سواس را چنین تعریف می کند: ویژگی اصلی این بیماری وسواس ها یا اعمال اضطراری مکرّر می باشد وبه عنوان تجارب و احساسات ارادی تلقی نمی شود بلکه بصورت آرمان هایی جلوه می کنند که از خارج یه میزان آگاهی خود هجوم آورده باشند و فرد خیلی می کوشد این افکار ناخواسته را سرکوب کند یا آنها را ندیده بگیرد.
به تعبیری می توان گفت وسواس عبارت است از: فکر، احساس، اندیشه، یا حسی عود کننده و مزاحم که یک فرایند ذهنی است، اجبار نوعی رفتار است.(obsession) بر خلاف وسواس اجبار نوعی رفتار آگاهانه، معیارمند، و عود کننده است نظیر شمارش، وارسی کردن یا اجتناب.
بیمار مبتلا به اختلال وسواسی ، اجباری از غیر منطقی بودن وسواس هایش آگاهی دارد و این وسواس ها یا اجبارها را نا همنوا با خود (ایگو دیس تونیک) می یابد ( یعنی به بصورت یک رفتار نا خواسته).
وسواس انواع مختلفی دارد و منشاء اصلی آن، اضطراب است؛ این بیماری بسیار استیصال کننده است و موجب بروز اختلال در زندگی فرد و اطرافیانش می شود.
وسواس یک فکر، تصور، ایده ، احساس یا حرکت مکرر و مضری است که با نوعی احساس اجبار، ناچاری ذهنی و علاقه به مقاومت در برابر متظاهر می شود، به عبارت دیگر، تکرار بدون اراده افکار و اعمال ناخوشایند را وسواس می نامند.
مبتلایان به وسواس متوجه بیگانه بودن حادثه نسبت به شخصیت خویش بوده و از غیرعادی و نابهنجار بودن این نوع رفتارها و افکار آگاهی دارند اما قادر به اجتناب و دوری از آنها نیستند.
روان شناسان وسواس را نوعی بیماری از گروه نوروزهای شدید می دانند که موجب سلب تعادل روانی و رفتاری بیمار شده و او را در سازگاری با محیط به صورتی کاملا آشکار دچار مشکل می کند.
روانکاوان نیز، وسواس را نوعی غریزه سرکوب شده و ناخوداگاه معرفی کنند، حالتی که در آن میل، فکر و یا عقیده ای خاص که اغلب وهم آمیز و اشتباه است، فرد را در بند خود کرده، انچنان که با سلب قدرت اختیار و اراده ، بیمار را به انجام رفتاری بر خلاف میل و خواسته اش مجبور می سازد،هر چند بیمار به بیهودگی کار یا افکار خویش خودآگاه است، اما رهایی از قید ان را نمی تواند، چه بسا فکر مذکور بر او کاملا مسلط شده است. وسواس تا اندازه ای در همه افراد بشر وجود دارد و معمولا مظاهر آن با عدم قدرت در تمرکز فکری، شک و تردید، تکرار و مداومت، ترس، دقت و نظم افراطی، احساس اجبار و الزام، احساس بن بست، عناد و لجاجت، فراموشی و گاهی کم خوابی قابل مشاهده است.
در تقسیم بندی انواع وسواس به دو اختلال متفاوت وسواس اجباری و اختلال شخصیت وسواسی می توان اشاره کرد، اگر چه این دو در بیشتر مواقع با هم اشتباه گرفته می شوند.
افراد مبتلا به اختلال شخصیت وسواسی، در زندگی معمول، بسیار ریزبین، سخت گیر و حاشیه بین هستند، خلاقیت اندکی دارند، روابط اجتماعی ضعیف و ناپایداری دارند، در تصمیم گیری های مهمی چون تغییر شغل، جابه جایی مسکن، ازدواج و یا هر نوع تغییر موقعیتی بسیار مردد و انعطاف ناپذیرند و از وضعیت پایداری که در آن گذران روزگار می کنند پا فراتر نمی گذارند و همیشه سعی می کنند از هر شرایط جدید و یا ایجاد تحول در زندگی فاصله زیادی داشته باشند.
معمولا افراد مبتلا به این اختلال، رفتارهایی از خود نشان می دهند که چندان برای دیگران خوشایند و مطلوب نیست، غالبا به عنوان انسانهای نچسب و خشک شناسایی می شوند. در برخی از افراد فقط علائمی از این اختلال وجود دارد، در حالی که به حقیقت مبتلا به این اختلال نیستند، تشخیص دقیق اختلال شخصیت وسواسی به عهده روان شناسان و روان پزشکان است.
وسواس اجباری نوع دیگر از انواع وسواس است، از بیماری وسواس به عنوان بیماری وسواس جبری یاد می شود، چرا که این اختلال به گونه ای است که فرد به انجام افکار و یا اعمال تکراری مبادرت می ورزد و خود نیز نسبت به تکراری بودن آنها یقین دارد، اما یک حس درونی اجباری او را ملزم و مقید به انجام آن کار می کند، هر چند برخلاف میل باطنی اش هم باشد(اگر چه گاهی هم یک میل باطنی، برای رفع اضطراب و تنش درونی، در انجام کار تکراری دخالت دارد). معمولا ذهن بیماران مبتلا حالت دستوری دارد و مدام امری و یا حکمی را برای اجرا صادر می کند.
وسواس ها را به طور عمده می توان در چند نوع زیر تقسیم بندی کرد:
وسواس های فکری OCD، عقاید، افکار، تصاویر یا برانگیزشهای ناخواسته، مداوم و تکرار شونده ای هستند که شما به طور غیر ارادی تجربه می کنید و بی معنی به نظر می رسند. این وسواسها نوعاً وقتی شما سعی می کنید به چیزهای دیگر فکر کنید یا کارهای دیگری انجام دهید مزاحم شما می شوند.
وسواس فکری افکار مزاحم و تکرار شونده در ذهن، جمله خصوصیت این نوع از وسواس است، اگر چه معمولا فرد مبتلا می کوشد از چنین فکرهایی اجتناب کند، اما علیرغم تلاش بسیار موفق نمی شود. افکار وسواسی بسیار متنوع و وابسته به فرهنگ است و در هر جامعه ای به گونه ای متفاوت از جامعه دیگر متظاهر می شود، مثلا در فرهنگ ما افکار وسواسی مذهبی شیوع بسیاری دارد. وسواس فکری بصورتهای مختلف خود را نشان می دهد که برخی از نمونه های آن به شرح زیر است:
گاه وسواس عملی با زمینه ای از افکار وسواسی توام است اگر چه گاه نیز هیچ ذهنیت فکری در زمینه آن عمل وجود ندارد اما فرد به طور تکرار شونده و بدون فکر، اصرار به انجام عملی دارد. اعمال وسواسی تکرار شونده، مزاحم و اجباری هستند، معمولا مبتلایان خود را مکلف و موظف به انجام آن کار می بینند، مثلا اعمال وسواسی انجام می دهند تا از آتش دوزخ در امان باشند.
اعمال وسواسی هم شکلهای گوناگون خود را بروز می?دهد که ما به نمونه?ها و مواردی از آن اشاره می کنیم:
وسواسهای عملی دیگری هم وجود دراند که کمتر شایع هستند، مثل وسواس در خرید( خرید افراطی وسایلی که شاید هرگز نیازی به انها نیست و ابراز پشیمانی بعد از خرید)، وسواس قمار، وسواس کندن مو (تنش برای کندن موی سر یا موی صورت)، وسواس آتش افروزی و...
وسواس به صورت ترس هم متبلور می شود، مهمترین صورتهای ترس وسواسی عبارتند از : ترس از مرگ، ترس از امری خلاف اخلاق، ترس از آلودگی،ترس از محیط محدود، ترس از دفع، ترس از تحقق آرزو.
*وسواس الزام:
در این نوع وسواس، فرد به هیچ وجه نمی تواند از انجام عمل و یا فکری اجتناب کند و در صورت رهایی از آن فکر و یا خودداری از انجام آن، احساس تنش، ناراحتی و نگرانی بسیار خواهد داشت.
محققان علت های زیادی را برای این بیماری برشمرده اند. ولی نقش ژنتیک در بروز وسواس پررنگ است، مثلا تحقیقات نشان داده است حدود چهل درصد وسواسی ها ، این بیماری را از والدین خود به ارث برده اند. عوامل دیگری چون شخصیت زیر ساز یا الحاقی، عوامل تربیتی، عوامل اجتماعی، عوامل خانوادگی، عوامل اتفاقی، رقابت?ها، منع?ها و... نیز می تواند زمینه را برای اختلال وسواسی مهیا کند.
تربیت تاثیر گذارترین عامل است که شامل مباحثی مهمی نیز می شود که اهم آن عبارتند از :
دوران کودکی: روان شناسان اظهار می کنند پنجاه درصد وسواس در سنین جوانی و پس از آن در دوران کودکی پایه گذاری شده است . تاریخچه زندگی اشخاص وسواسی حاکی از دوران کودکی ویژه ای است که در آن کشمکش ها، مقاومت ها و سرسختی های فوق العاده ای وجود داشته که کودک نیز معمولا در برابر انتظارات و خواسته های متناوب بزرگتر ها تاب مقاومت نداشته است و تسلیم بودن را ترجیح داده است.
شیوه تربیت والدین نقش فوق العاده?ای در پیدایش و گسترش وسواس دارد. بررسی ها نشان داده است مادران مضطرب، حساس و کمال جو به صورتی کاملا ناخوداگاه زمینه را برای وسواسی شدن فرزندانشان فراهم می آورند علی الخصوص والدینی که رفتارهای کودک را بر اساس ظابطه ای خاص و قراردادی می پسندند و در قبال تخطی های کودک انعطاف پذیری کمتری نشان می دهند. تربیت خشک و بسیار مقرراتی، نحوه از شیرگرفتن، آموزش مربوط به نظافت و طهارت و کنترل کودک در رفتار مربوط به نظم و تربیت و دقت نیز تاثیر شگرفی در این امر دارد.
برخی از مبتلایان به وسواس همان کسانی هستند که از بابت عدم لیاقت?خود توسط والدین، خواهرانو برادران ارشد، مربیان سرکوفت? شنیده و تنبیه شده?اند و یا دایما مورد تحقیر، سرزنش و انتقاد گرفته اند؛ " تو ادم بی عرضه ای هستی"، در خور آدم بودن نیستی"، " توانایی نداری"، به درد هیچ کاری نمی خوری"، لیاقت نداری" و .... برخوردهای ناشایست و سرکوب گر اطرافیان در دوران کودکی بعدها می تواند زمینه ساز برخی از ناراحتی عصبی و یا وسواس در کودک شود.
آشفتگی بسیار، احساس ترس و ناامنی و عدم دلبستگی ایمن با والدین بخصوص مادر، در دوران حیات کودکی رمینه ساز ابتلا به چنین بیماری در بزرگسالی است. این کودکان معمولا در هراس و وحشت آن هستند که مبادا کاری کنند که باعث ناراحتی اطرافیانشان شوند و یا مورد تایید انان نباشد، چنین کودکانی بیشترین اوقات دوران کودکی شان را صرف جلب رضایت و کسب تایید از دیگران می کنند و می کوشند با دقتی افراطی کارهایشان را انجام دهند و با با باریک?بینی و موشکافی خاصی مسائل را بکاوند.
منع?های شدید دوران کودکی و نوجوانی و حتی جوانی گاهی علت وسواس است. ایرادگیریهای بسیار،بکن و نکن ها، باید ها و نبایدها، مته بر خشخاش گذاردن والدین و مربیان، توقعات و انتظارات خارج از توان و استعداد اگر چه ممکن است نتیجه را مساعد احوال و طبق مذاق خواستاران پدید آورد اما سلامت زندگی کودک را با عاقبت نامیمونی مواجه خواهد ساخت.
تحقیقات نشان داده است، اغلب وسواسی ها از الگوی خانوادگی موثر و مفید بی بهره بودند، غالبا والدین لجوجی داشته اند که در وظیفه شناسی فرزندانشان سماجت بسیار داشته اند، یا تحت تربیت و پرورش والدین ایراد گیر و عیب جویی قرار گرفته اند که هرگز توان پذیرش مختصر لغزشی از جانب فرزندانشان را نداشته اند و مدام اشتباهاتشان را به رخ می کشیدند و یا والدینی خسیس و ممسکی داشته اند که کودک را برای به دستیابی به هرهدفی، ناگریز به شیوه ای اصرارآمیز می کردند اگر چه والدین کم گذشت، طعنه زن و ملامتگر و یا وسواسی نیز مقصر بر این امر هستند چه بسا با اعمال نفوذ بسیار بر کودک و ایجاد ترس از طرد شدن و سرزنش، سعی در به انجام رساندن موفق کارها بر حسب مقررات خویش داشته اند.
وسواس بیماری مزمن مزاحم و طولانی مدتی است که تا 75 درصد قابل درمان است. درمان و بهبودی از وسواس نیازمند مشارکت و مساعدت بسیار بیمار، خانواده بیمار، روانپزشک و روان درمانگر دارد. همزمانی و توام شدن درمان دارویی با روشهای مختلف روان درمانی بسیار کارساز و مفید به فایده است.