شاید شما هم با افرادی برخورد کرده باشید که طوری به نظر میرسند انگار هیچ احساسی به دیگران ندارند، رفتار همدلانه از خود نشان نمیدهند و وقتی دیگران را آزار میدهند، نه عذابوجدان میگیرند و نه احساس پشیمانی میکنند. این افراد را سایکوپت مینامند. شاید بتوان گفت سایکوپتها در قبال ناراحتی دیگران سنگدل، سرد و بیتفاوت هستند، با این حال تشخیص سایکوپاتی یا روان آزاری تقریبا از هر اختلال مشابه دیگری دشوارتر است.
سایکوپتی (Psychopathy) از جمله اختلالاتی است که به سختی تشخیص داده میشود. یک سایکوپت ممکن است در ظاهر نرمال و حتی جذاب به نظر برسد. اما در باطن فاقد وجدان و حس همدلی است. او دغلکار، بی ثبات و اغلب (نه همیشه) جنایتکار است. به عبارت دیگر سایکوپتی یک اصطلاح رایج است برای توصیف گروهی از ویژگیهای شخصیتی مانند رفتارهای تکانشی، فقدان پاسخهای هیجانی متناسب، عدم توجه به دیگران، فریب و کلاهبرداری و... و افرادی که این صفات را دارند به عنوان سایکوپت یا سوسیوپت شناخته میشوند.
اصطلاحات سایکوپت (psychopath) و سوسیوپت (sociopath) اغلب به جای یکدیگر استفاده میشوند، اما در اصل سوسیوپت به شخصی اطلاق میشود که گرایشات ضداجتماعی او ناشی از عوامل محیطی و اجتماعی است، در حالی که ویژگیهای سایکوپاتیک بیشتر ذاتی است، هرچند عوامل تربیتی میتواند فرد را برای انجام رفتارهای سایکوپتی مستعدتر کند. البته این اصطلاحات در مجامع عمومی و بالینی مورد استفاده قرار میگیرد، اما در راهنمای تشخیصی و آماری اختلالات روانی (DSM) نه از اصطلاح سایکوپاتی و نه از سوسیوپتی استفاده نمیشود و هر دوی این موارد تحت عنوان اختلال شخصیت ضد اجتماعی تعریف میشوند.
افراد سایکوپت یا روان پلید نشانههای بخصوصی دارند و برای تشخیص آنها از آزمونهای مختلفی استفاده میکنند. انجام درست این آزمونها فقط از عهده متخصصان سلامت روان برمیآید و حتی آنها هم بهدشواری میتوانند این اختلال روانی را تشخیص دهند. درباره این آزمونها هم به وقت خود صحبت خواهیم کرد. فعلا بیایید با نشانههای این افراد بیشتر آشنا شویم. این نشانهها ممکن است از دوران کودکی ظاهر و بهمرور زمان بدتر شوند.
سایکوپتها اغلب ظاهری دوستداشتنی دارند. معمولا همصحبتهای خوبی هستند و داستانهایی که تعریف میکنند آنها را زیبا جلوه میدهد. ممکن است بامزه و کاریزماتیک هم باشند.
خودبرتربینی از صفات بارز سایکوپتهاست. این افراد زیادی به خودشان اطمینان دارند و بر این باورند که افرادی مهم و شایسته هستند. اغلب احساس میکنند که بر اساس قوانین خودشان زندگی میکنند و قوانین جامعه برای آنها ایجاد نشده است.
سایکوپتها هیجان را دوست دارند و اغلب این نیاز را با شکستن قوانین برآورده میکنند. آنها کِیف میکنند وقتی در موقعیتی قرار میگیرند که هرلحظه ممکن است گیر بیفتند و از اینکه خطایی مرتکب شوند و قسر در بروند لذت میبرند. به همین دلیل همیشه مستعد کسلشدن هستند و معمولا تحمل کارهای روزمره تکراری را ندارند.
سایکوپتها دروغ میگویند که جلوی دیگران خوب به نظر برسند و از دردسر خلاص شوند. آنها برای سرپوشگذاشتن روی دروغهای قبلی خود باز هم دروغ میگویند. اگر زمانی فراموش کنند چه گفتهاند و دیگران ضدونقیضبودن حرفهایشان را به رخشان بکشند، بلافاصله و بهراحتی داستان را تغییر میدهند و برای درستکردن قضیه راهحلی پیدا میکنند.
سایکوپتها با استادی تمام میتوانند افراد را وادار کنند کاری را برایشان انجام دهند. آنها بهشدت فریبکار و گمراهکننده هستند.
سایکوپتها بههیچوجه به تاثیر رفتار و کردارشان بر دیگران اهمیت نمیدهند. نهتنها درباره آسیبی که به دیگران زدهاند عذابوجدان نمیگیرند، بلکه ممکن است اصرار داشته باشند که آن افراد درباره جریحهدارشدن احساساتشان اغراق میکنند. سایکوپتها درباره رنجی که به دیگران تحمیل میکنند احساس گناه نمیکنند. در واقع اغلب رفتارشان را منطقی جلوه میدهند و شروع به سرزنش کردن دیگران میکنند.
سایکوپتها احساسات زیادی نشان نمیدهند، حداقل به چیزی احساس واقعی ندارند. همیشه سرد و بیعاطفه به نظر میرسند، اما این فقط تا زمانی است که بدانند نفعی در این کار برایشان وجود ندارد. اگر این افراد بدانند نشاندادن احساسات مختلف ممکن است به آنها در رسیدن به هدفشان کمک کند، از این کار دریغ نمیکنند. مثلا جایی که لازم است کسی را بترسانند، احساس خشم از خودشان بروز میدهند و جایی که لازم است کسی را با همدلی فریب دهند، خودشان را ناراحت نشان میدهند. آنها واقعا چنین احساسی ندارند و فقط مدتی کوتاه نقشش را بازی میکنند.
سایکوپتها بهراحتی نمیتوانند درک کنند چطور دیگران ترس، غم، اندوه یا اضطراب را احساس میکنند. برای آنها این احساسات اصلا منطقی نیستند. آنها به رنج دیگران کاملا بیتفاوتاند، حتی اگر دوست نزدیک یا یکی از اعضای خانوادهشان باشد. به همین دلیل نمیتوانند با کسی همدلی کنند.
سایکوپتها ممکن است داستانهای غمانگیزی درباره اینکه چرا نمیتوانند درآمد کافی داشته باشند بگویند یا طوری وانمود کنند که انگار قربانی دیگران شدهاند. آنها با وابستگی مالی به دیگران زندگی میکنند. بهطور کلی سایکوپتها تا میتوانند مانند انگل از مردم استفاده میکنند، بدون اینکه به احساسات آنها توجهی داشته باشند.
سایکوپتها معمولا نمیتوانند از قوانین، هنجارها و سیاستها پیروی کنند. حتی اگر تصمیم بگیرند این کار را انجام بدهند، نمیتوانند مدتی طولانی به این تصمیم پایبند بمانند.
سایکوپتها در امور جنسی بیقیدند. این افراد به اطرافیان خود اهمیت نمیدهند، پس احتمالا به شریک زندگیشان خیانت خواهند کرد. حتی ممکن است با غریبهها رابطه جنسی پرخطر داشته باشند یا این شیوه را برای رسیدن به آنچه میخواهند به کار بگیرند. رابطه جنسی برای آنها هرچه هست، عملی احساسی یا عاشقانه نیست.
تکانشگری یعنی انجامدادن کارها یا گرفتن تصمیمات بهشیوهای بیفکرانه که منطقی پشت آن نباشد. سایکوپتها وقتشان را صرف سنجیدن پیامد کارهایشان یا فکرکردن درباره خطرات و مزایای بالقوه انتخابهایشان نمیکنند. فقط میخواهند بهسرعت کاری را انجام دهند که آنها را راضی میکند. مثلا اگر حس کنند الان باید شغلشان را رها کنند، بدون هیچ فکری این کار را میکنند. به همین سرعت به رابطهشان پایان میدهند، به شهر جدیدی میروند و ماشین جدیدی میخرند.
هدف سایکوپت ممکن است خواهان ثروتمندشدن یا مشهورشدن باشد و این اصلا بد نیست، اما این اهداف سایکوپتها معمولا واقعبینانه نیستند و خیلی کم پیش میآید که بدانند اصلا چطور میخواهند به آن هدف برسند و فقط اصرار دارند بدون تلاشکردن و هرطور شده به هدفشان دست یابند.
قول و قرار برای سایکوپتها هیچ معنایی ندارد. آنها درکی از مسئولیتپذیری ندارند. برای بازپرداخت وام یا امضای قرارداد نمیتوان به این افراد اعتماد کرد. حتی ممکن است از دادنِ خرج فرزندشان خودداری کنند، بدهی زیادی بالا بیاورند و تعهداتشان را زیر پا بگذارند.
آنها حتی مسئولیت کارهای خودشان را هم نمیپذیرند. بدون اینکه پشیمان باشند یا مسئولیت اشتباهشان را بپذیرند، خیلی راحت به دیگران آسیب میزنند. همیشه دیگران را بابت مشکلات خود مقصر میدانند و اغلب نقش قربانی را بازی میکنند. دوست دارند داستانهایی سرهم کنند درباره اینکه دیگران چطور از آنها سوءاستفاده کردهاند.
سایکوپتها ممکن است ازدواج کنند، اما این ازدواج بهدلیل عاشقشدن نیست و حتما نفعی در آن برایشان وجود دارد. مثلا ممکن است همسری که انتخاب کردهاند درآمد زیادی داشته باشد و بتوانند راحت با آن درآمد زندگی کنند یا اینکه بتوانند بدهیهایشان را بعد از ازدواج گردن او بیندازند. به هر حال معمولا این رفتار آنها رو میشود و هر بار به طلاق میانجامد.
بسیاری از جنایتکاران فقط در یک حوزه کار خلاف انجام میدهند، مثلا ممکن است قاتلی عادی تخلفات مالی نداشته باشد، به کسی تجاوز نکند یا در پی دزدی نباشد. ولی سایکوپتها معمولا چند نوع جنایت را با هم انجام میدهند. از تخلفات رانندگی و مالی گرفته تا دزدی و قتل و اقدامات خشونتآمیز. دلیلش این است که سایکوپتها معمولا قوانین را نوعی پیشنهاد میدانند و اجباری در عمل به آنها نمیبینند.
سایکوپتها قوانین را محدودیتهایی میدانند که آنها را عقب میاندازند. همین امر موجب میشود که در هر حوزهای دست به تخلف بزنند. البته همه سایکوپتها پایشان به زندان باز نمیشود. برخی ممکن است فعالیتشان را تحت پوشش مشاغل معمولی انجام دهند یا مرتکب اعمالی غیراخلاقی شوند که جریمهاش زندان نباشد.
لغوشدن آزادی مشروط در بین بیشتر سایکوپتهایی که به زندان محکوم میشوند رایج است. دلیلش این است که این افراد به قوانین آزادی مشروط پایبند نیستند و ممکن است فکر کنند دیگر گرفتار نخواهند شد. به همین دلیل مجددا قانونشکنی میکنند. معمولا هم توجیهی برای رفتار خود مییابند یا گیرافتادنشان را گردن دیگران میاندازند.
همانطور که گفتیم، متخصصان سلامت روان رسما کسی را در دسته سایکوپت (روانآزار) یا سوسیوپت (جامعهستیز) قرار نمیدهند. آنها بهجای این 2 اصطلاح، از اصطلاح «اختلال شخصیت ضداجتماعی» استفاده میکنند. افرادی که شخصیت ضداجتماعی دارند، ترکیبی از ویژگیهای متمایز را نشان میدهند و همین باعث میشود رفتارشان ماهیت و شدت متفاوتی داشته باشد. به همین دلیل انتخاب اصطلاحی که کاملا توصیفکننده این افراد باشد پیچیده است.
اختلال شخصیت ضداجتماعی با سایکوپاتی همپوشانی دارد، اما این دو یکسان نیستند. معیارهای اختلال شخصیت ضداجتماعی عمدتا بر رفتارهای ضداجتماعی تمرکز دارد. ممکن است فردی همه این معیارها را داشته باشد بدون اینکه نشانهای از ویژگیهای سایکوپاتی در او دیده شود. بنابراین همه افراد ضداجتماع لزوما سایکوپت نیستند. متخصصان میگویند سایکوپتها فقط کسری از افراد مبتلا به اختلال شخصیت ضداجتماعی را تشکیل میدهند.
گاهی این دو اصطلاح را بهجای هم به کار میبرند، اما تفاوتهایی با هم دارند. سوسیوپت (Sociopath) به کسی میگویند که گرایشهای ضداجتماعی دارد، اما این گرایشها را میتوان به عوامل اجتماعی یا محیطی نسبت داد. در حالی که گرایشهای ضداجتماعی سایکوپت ظاهرا ذاتی هستند و از درون او سرچشمه میگیرند. با این حال در شکلدادن هر فرد با هرنوع ویژگی ضداجتماعی، بهاحتمال زیاد هم علل ژنتیکی و هم عوامل غیرژنتیکی نقش دارند:
در بسیاری از فیلمها و برنامههای تلویزیونی سایکوپتها (و نیز سوسیوپتها) را معمولا افرادی شرور نشان میدهند که بیگناهان را میکشند یا شکنجه میکنند، در حالی که سایکوپاتی خیلی پیچیدهتر است. در زندگی واقعی، همه سایکوپتها لزوما خشن نیستند. برخی از آنها حتی رهبرانی موفق به شمار میروند و ممکن است از نظر برخی ویژگیهای خاص مانند وظیفهشناسی، رتبهای بالاتر از افراد عادی داشته باشند. چیزی که احتمالا به آنها کمک میکند انگیزههای ضداجتماعی خود را بهتر از سایکوپتهایی که جرایم سنگین انجام میدهند مهار کنند.
بیشتر سایکوپتها ترجیح میدهند از فریبکاری و رفتار بیپروایانه برای رسیدن به چیزی که میخواهند استفاده کنند. آنها در نردبانساختن از دیگران مهارت دارند و حتی اگر شده به آنها صدمه بزنند، پلههای ترقی را طی میکنند.
در بدترین حالت، سایکوپتها میتوانند قاتلهایی سرد و حسابگر باشند. در واقع دانشمندان نوعی ارتباط آماری بین امتیازهایی که سایکوپتها در آزمون کسب میکنند و رفتار خشونتآمیز و انواع جنایتها یافتهاند. این بدان معناست که سایکوپت بهدلیل تکانشگری زیاد، تمایل به سرزنشنکردن خود و سایر ویژگیهای ضداجتماعی بیشتر از دیگران مستعد این هستند که از مرزهای اخلاقی عبور کنند و دست به اقداماتی مانند تهدید و ارعاب، قتل یا آسیبرساندن به افراد بزنند.
به هر حال ارتباط بین سایکوپاتی و خشونت از هر فرد به فرد دیگر متفاوت است. همه سایکوپتها قاتل یا جنایتکار نیستند و از آن سو، افرادی هستند که سایکوپت نیستند و ممکن است رفتار خشونتآمیز داشته باشند.
محققان بر این باورند که بدرفتاری، سوءاستفاده، دلبستگیهای ناایمن و جدایی مکرر از والدین در دوران کودکی میتواند باعث بهوجودآمدن صفات سایکوپاتی در فرد شود. با این حال برخی دیگر از پژوهشگران میگویند این موضوع ممکن است برعکس باشد، یعنی رفتارهای نادرست جدی و کنترلنشده کودک باعث شود که والدین به او بیمهری کنند و کودک با مشکلات دلبستگی مواجه شود.
هرچند ویژگیهای سایکوپاتی به میزان چشمگیری تحتتاثیر ژنتیک هستند، تحقیقات نشان دادهاند که عوامل غیرژنتیکی هم در ایجاد این ویژگیها نقش دارند، عواملی مانند:
دانشمندان حتی نشانههایی از عملکرد غیرعادی نواحی خاصی از مغز از جمله آمیگدال را در افرادی با ویژگیهای سایکوپاتی مشاهده کردهاند.
تحقیقات اخیر نشان میدهند که مغز سایکوپتها شبیه مغز افراد دیگر نیست. شاید بهدلیل همین تفاوت فیزیکی باشد که این افراد نمیتوانند بهراحتی ناراحتی دیگران را درک کنند.
این تفاوت در مغز حتی عملکرد عادی بدن این افراد را تغییر میدهد. مثلا بسیاری از افراد وقتی در فیلمی خون یا خشونت میبینند، ضربان قلبشان تندتر میشود، سریعتر نفس میکشند و کف دستشان عرق میکند.
سایکوپت در این شرایط کاملا برعکس عمل میکند، یعنی دقیقا با دیدن چنین صحنههایی آرامتر میشود. همین باعث میشود سایکوپت نترس باشد و رفتارهای پرخطر واهمهای در دل او ایجاد نکنند. او از عواقب کارهایش نمیترسد.