بسیاری از افراد به بیماری صرفا در سطح جسمانی و فیزیکی اعتقاد دارند اما واقعیت اینست که بیماری و ناخوشی در انسان در سه سطح مختلف رخ می دهد: در سطح جسم، در سطح روان و در سطح روح. عده زیادی از مردم، مشکلات روانی و روحی را جدی نمیگیرند و یا حتی درک نمی کنند در حالیکه هر تنش و ناخوشی در سطح روحی و روانی ممکن است منجر به بیماری های جسمی شود. حتی ممکن است در صورت عدم درمان و پیگیری به موقع، یک بحران روانی باعث مرگ گردد. این تاثیر بسیار زیاد مشکلات روانی بر جسم را تایید می کند.
تعریف عمده برای سلامت روانی به بهروزی و سلامتی یک فرد در سطوح احساسی، اجتماعی و روانشناسی اشاره می کند. حالت روانی یک شخص تاثیر زیادی بر نحوه پردازش افکار و احساسات، واکنش و رفتار، تصمیم گیری و سلامت جسمانی او دارد. فردی که از سلامت روانی برخوردار باشد، قادر است بخوبی احساسات خود را بروز دهد، با سختی ها و تغییر شرایط کنار بیاید و روابط سالمی برقرار نماید. سازمان بهداشت جهانی، سلامت روانی را حالتی توصیف می کند که فرد قادر است پتانسیل های خویش را درک کند، استرس های نرمال زندگی را مدیریت کند، بطور ثمره بخش و مفید کار و فعالیت کند و با اجتماع خویش به خوبی ارتباط برقرار نماید.
بسیاری از مردم سلامت روانی را حالتی می دانند که علائم قابل تشخیص بیماری روانی در آن وجود نداشته باشد اما بهترین تعریف برای سلامت روانی، توصیف آن روی یک محور پیوسته است. در یک سمت این محور، افرادی بسیار انعطاف پذیر و سرخوش هستند که مملو از انرژی و انگیزه زندگی بنظر میرسند. آنها قادرند با تمام عدم قطعیت ها در زندگی به خوبی کنار آمده و از هر گونه شرایط دشوار با اقتدار عبور کنند. در سوی دیگر نمودار، مردمی قرار دارند که از بحران روانی و اختلالاتی چنان جدی رنج می برند که حتی زندگی معمول روزانه شان را هم نابود کرده است. اگر کسی وسط چنین محوری بایستد، در وضعیت سلامت روانی معمولی قرار گرفته است.
بسیاری از افراد هر جامعه در جایی در میانه های محور سلامت روان جای دارند. همین که فرد بتواند براحتی به فعالیت های روزمره اش برسد واختلال جدی نداشته باشد او را به یک انسان عادی تبدیل می کند. اما آیا این کافی است؟ تمام این افراد از پتانسیل بالایی برای ابتلا به بیماری های جدی روانی برخوردارند. یک تغییر کوچک در شرایط روزمره کافیست تا این افراد که به زحمت روی طناب باریک سلامت روان قدم بر میدارند، به دره های مشکلات و بحران روانی سقوط کنند.
دوری از طبیعت، شهرنشینی، جوامع بیمار و شرایط زندگی مکانیکی و دشوار امروزی همگی باعث شده اند که افراد به بودن در میانه های محور سلامت روانی قانع باشند. این محدوده به قدری مخاطره آمیز است که حتی یک قبض جریمه رانندگی یا یک روز دیرکرد واریز دستمزد ماهانه ممکن است یک انسان را کاملا دگرگون و بیمار کند و او را از میانه محور سلامتی به انتهای آن پرتاب کند. این در واقع به این معناست که بیشتر افراد جوامع امروزی از بحران های روانی پنهان، خاموش و خفته رنج می برند که بسادگی بیدار و بارز خواهند شد.
بسیاری از افراد به بیماری صرفا در سطح جسمانی و فیزیکی اعتقاد دارند اما واقعیت اینست که بیماری و ناخوشی در انسان در سه سطح مختلف رخ می دهد: در سطح جسم، در سطح روان و در سطح روح. عده زیادی از مردم، مشکلات روانی و روحی را جدی نمیگیرند و یا حتی درک نمی کنند در حالیکه هر تنش و ناخوشی در سطح روحی و روانی ممکن است منجر به بیماری های جسمی شود. حتی ممکن است در صورت عدم درمان و پیگیری به موقع، یک بحران روانی باعث مرگ گردد. این تاثیر بسیار زیاد مشکلات روانی بر جسم را تایید می کند. در مقاله درمانگری روحی و درمانگران معنوی به بیماری در سطح روحی و درمان آن بطور مفصل پرداختیم. در این مطلب قصد داریم ابعاد روانی بیماری ها را بررسی کنیم.
تعریف عمده برای سلامت روانی به بهروزی و سلامتی یک فرد در سطوح احساسی، اجتماعی و روانشناسی اشاره می کند. حالت روانی یک شخص تاثیر زیادی بر نحوه پردازش افکار و احساسات، واکنش و رفتار، تصمیم گیری و سلامت جسمانی او دارد. فردی که از سلامت روانی برخوردار باشد، قادر است بخوبی احساسات خود را بروز دهد، با سختی ها و تغییر شرایط کنار بیاید و روابط سالمی برقرار نماید. سازمان بهداشت جهانی، سلامت روانی را حالتی توصیف می کند که فرد قادر است پتانسیل های خویش را درک کند، استرس های نرمال زندگی را مدیریت کند، بطور ثمره بخش و مفید کار و فعالیت کند و با اجتماع خویش به خوبی ارتباط برقرار نماید.
بسیاری از مردم سلامت روانی را حالتی می دانند که علائم قابل تشخیص بیماری روانی در آن وجود نداشته باشد اما بهترین تعریف برای سلامت روانی، توصیف آن روی یک محور پیوسته است. در یک سمت این محور، افرادی بسیار انعطاف پذیر و سرخوش هستند که مملو از انرژی و انگیزه زندگی بنظر میرسند. آنها قادرند با تمام عدم قطعیت ها در زندگی به خوبی کنار آمده و از هر گونه شرایط دشوار با اقتدار عبور کنند. در سوی دیگر نمودار، مردمی قرار دارند که از بحران روانی و اختلالاتی چنان جدی رنج می برند که حتی زندگی معمول روزانه شان را هم نابود کرده است. اگر کسی وسط چنین محوری بایستد، در وضعیت سلامت روانی معمولی قرار گرفته است.
بسیاری از افراد هر جامعه در جایی در میانه های محور سلامت روان جای دارند. همین که فرد بتواند براحتی به فعالیت های روزمره اش برسد واختلال جدی نداشته باشد او را به یک انسان عادی تبدیل می کند. اما آیا این کافی است؟ تمام این افراد از پتانسیل بالایی برای ابتلا به بیماری های جدی روانی برخوردارند. یک تغییر کوچک در شرایط روزمره کافیست تا این افراد که به زحمت روی طناب باریک سلامت روان قدم بر میدارند، به دره های مشکلات و بحران روانی سقوط کنند.
دوری از طبیعت، شهرنشینی، جوامع بیمار و شرایط زندگی مکانیکی و دشوار امروزی همگی باعث شده اند که افراد به بودن در میانه های محور سلامت روانی قانع باشند. این محدوده به قدری مخاطره آمیز است که حتی یک قبض جریمه رانندگی یا یک روز دیرکرد واریز دستمزد ماهانه ممکن است یک انسان را کاملا دگرگون و بیمار کند و او را از میانه محور سلامتی به انتهای آن پرتاب کند. این در واقع به این معناست که بیشتر افراد جوامع امروزی از بحران های روانی پنهان، خاموش و خفته رنج می برند که بسادگی بیدار و بارز خواهند شد.
نیمه ی تاریک محور سلامت روانی، موید بحران روانی است. همانطور که گفته شد در یک روند خطی، معضل روانی ممکن است صرفا یک تنس و ناخوشی باشد و یا به حدی جدی شود که به یک بحران روانی تبدیل گردد. برخی از علائمی که نشان می دهد فرد در حال ابتلا به بیماری ها و اختلالات ذهنی و یا در آستانه بحران روانی است شامل:
این علائم ممکن است هشداری باشند برای بروز قریب الوقوع یک بیماری و بحران روانی که باید حتما جدی گرفته شوند. بیماری های روانی انواع بسیار گسترده ای دارند اما شایع ترین آنها در بین کودکان و بزرگسالان امروزه شامل:
گاهی بیماری های جسمی بدون دلیل و منشإ بخصوصی در ما بروز پیدا میکنند. در برخی موارد حتی درمان های پزشکی هم کارساز نیستند. بیماری از بین نمی رود، یا مدام به جسم ما بازمی گردد. در این مواقع باید ریشه های ناخوشی و بیماری را در منبعی بجز جسم جستجو کرد. امکان دارد یک تنش یا بحران روانی باعث بروز بیماری جسمی در ما شده باشد و تا زمانی که ذهن مان را درمان نکرده ایم بیماری جسمی نیز بدن ما را ترک نخواهد کرد.
اگرچه جسم و ذهن معمولا جدا از یکدیگر در نظر گرفته می شوند اما در واقع این دو تاثیر بسیار مستقیمی بر یکدیگر دارند. اگر افکار منفی داشته باشید تاثیر منفی روی جسمتان می گذارید و اگر ذهن تان بسیار روشن و مثبت باشد حتی ممکن است سرطان را در جسم درمان کنید!
تحقیقات متعدد نشان داده اند که معضلات و تنش های روانی میتوانند تاثیری مستقیم در بروز انواع بیماری های جسمی مانند حملات قلبی، گرفتگی عروق و سکته داشته باشند. مطالعات ارتباط چشمگیری میان شدت افسردگی و اضطراب و میزان بروز انواع دردهای مزمن جسمی یافته اند. این دردها شامل دیابت، آسم، سرطان، آرتروز و بیماری های قلبی عروقی می شوند. همچنین ارتباط قابل توجهی بین اسکیزوفرنی و ریسک بروز بیماری های قلبی و تنفسی دیده شده است. از طرفی بحران روانی تاثیر و شدت بیماری ها را نیز افزایش می دهد. نرخ مرگ و میر بعلت سرطان در افرادی که از افسردگی رنج می برده اند بسیار بیشتر از افرادی که از لحاظ روانی سالم بوده اند گزارش شده است.
گزارش شده است که بین 50 تا 80 درصد افرادی که از سلامت روانی برخوردار نیستند، اختلالات خواب مانند بی خوابی و آپنه را تجربه می کنند. این رقم برای افراد عادی چیزی بین 10 تا 18% است. تاثیر متقابل عدم سلامت روانی و بی خوابی بر یکدیگر، خود معضل بزرگی برای این افراد است. به این ترتیب که بیماران افسرده، دوقطبی یا مضطرب، دچار بی خوابی می شوند و این بیخوابی خود باعث تشدید بیماری های روانی و همچنین بروز سایر بیماری ها جسمانی می گردد.
یکی دیگر از مشکلاتی که افراد با بحران روانی تجربه می کنند، رو آوردن به عادات غلط و مضر است. مشکلات روانی معمولا باعث اعتیاد به عادات زیان باری مانند کشیدن سیگار و مصرف الکل منجر می شود که این فعالیت ها تاثیری مضاعف بر شدت وخامت بحران روانی می گذارند. افرادی که از افسردگی رنج می برند، سطح دوپامین پایینی دارند. این باعث می شود به نیکوتین و سایر منابع بیرونی ترشح دوپامین اعتیاد پیدا کنند و پس از مدت کوتاهی توانایی ترشح طبیعی دوپامین در ذهن را به حداقل برسانند و این منجر به تشدید وضعیت افسردگی می گردد.
همانطور که گفته شد متاسفانه عده ی زیادی، مشکلات روانی را بدلیل نبود عارضه ی عینی، جدی نمی گیرند و به درمان آن نیز اهمیت کافی نمی دهند. اما تاثیر یک بحران روانی می تواند هم در جسم و هم در روح انسان رخنه کند و هر دو را بیمار کند.
اگر به یک معضل و ناراحتی روانی مانند افسردگی دچار شویم و اجازه دهیم که افکار منفی، غم و تاریکی ها ذهن ما را بپوشانند، بزودی هاله ی تاریکی مانند ویروس تمام وجود ما را فرا خواهد گرفت و آثار جسمی و روحی آن بتدریج بروز خواهند کرد. تنها راه رهایی از تمام این بیماری ها، بازگشت به ریشه های مشکل یعنی درون ذهن و درمان روان است.
بطور کلی به تمام شیوه های درمانی که برای رفع و بهبود وضعیت ذهن صورت می گیرد روان درمانی گفته می شود. از مشاوره های روانشناسی تا دستورالعمل های کنترل افکار، تغییر سبک زندگی و حتی تمرینات معنوی و مذهبی که باعث آرامش روان می شوند، همگی نوعی روان درمانی محسوب می شوند. سلامت هر جامعه ای در وهله ی اول بواسطه بهداشت روانی آن سنجیده می شود. بنابراین درمان بحران روانی بسیار جدی و مهم است و بایستی در هر جامعه ای در ابعاد فردی و اجتماعی بطور مناسب شناخته و آموزش داده شود.
اگرچه هر بیماری به متخصص نیاز دارد، اما در وهله اول مناسب ترین درمانگر هر فرد خودش می باشد. همه ما از توانایی کسب بهترین شناخت نسبت به جسم، روان و روح خودمان برخورداریم. با تمرین و مراقبه است که می توانیم درکی بهتر و کامل تر نسبت به وجود خویش بدست آوریم. هر چقدر این شناخت بهتر باشد، یافتن ریشه های مشکلات و امراض جسم و روان و روحمان نیز آسان تر خواهد بود. اما همچنان هستند افرادی که نمی توانند بخوبی روان خود را درک کنند و علت و ریشه اصلی مشکلات ذهن و بحران روانی شان از نگاه آنها پنهان می ماند. گاهی نیز مشکلات ما چنان ریشه ای و عمیق می شوند که در پیچیدگی های ذهن گم می شوند و جز با کمک یک متخصص یا شیوه بخصوص، درمان پذیر نخواهند بود.
روان درمانگر به تمام افرادی گفته می شود که به علم و تکنیک هایی جهت درمان بیماری های روانی و بهبود وضعیت ذهنی دیگران واقف اند. روانشناسان، روانپزشک ها، مشاوران، مربی های زندگی (life coach)، تراپیست ها، معلمان معنوی و هر شخص دیگری که به طریقی بتواند تکنیکی جهت درمان مشکلات ذهنی ارائه دهد، در این دسته قرار می گیرند. روان درمانگران قادرند ریشه های بحران روانی را در اعماق ذهن افراد جستجو و پیدا کنند و با تکنیک های بخصوص به درمان آن معضل بپردازند.
جسم، روح و روان ما به یکدیگر پیوسته اند و این باعث خلقت و وجودیت ما در این جهان است. بهبود وضعیت روح و روان بسیار به یکدیگر نزدیک هستند. شیوه های مختلفی برای کمک به درمان و بهبود وضعیت روانی افراد وجود دارد. همانطور که گفته شد تکنیک های روانشناسی، مشاوره و راهنمایان موفقیت و معنویت، همگی می توانند از روش های روان درمانی یک بحران روانی شمرده شوند. علاوه بر این تکنیک ها، چند روش دیگر معرفی می کنیم که هر فردی می تواند به تنهایی آنها را جهت درمان بحران روانی خویش به کار گیرد:
ورزش اصل اول سلامت جسم و ذهن است و فواید آن بیشمارند. ممکن است ورزش مستقیما به ذهن یا روح متصل بنظر نرسد اما در واقع عامل اصلی سلامتی هم ذهن و هم روح محسوب می شود. از طرفی یوگا یک سیستم یکپارچه معنوی است که ربط چندانی به مذهب و اعتقادات ندارد و هر کسی می تواند از مزایای آن بهره مند شود. بهترین تکنیک های یوگا که بر روی درمان بیماری ها و بحران روانی تاثیر مثبت دارند شامل:
پرانایاما: تمرینات کنترل جریان پرانا در ذهن و بدن (بالا بردن سطح انرژی حیاتی و امید به زندگی)
تراتاکا: تمرینات تمرکز ذهن بر روی شعله ی شمع (جهت پاکسازی و تقویت چشم سوم و آگاهی)
مانترا: ذکرها و آوازهای معنوی جهت تصفیه چاکراها (هر نوع موسیقی درمانی و ذکر دیگری نیز می تواند مفید باشد)
مودرا: حالت های دست جهت حفظ آرامش و تمرکز ذهن
هاتایوگا: یوگای مبتدیان شامل آساناها و تکنیک های تنفسی (تمام سایر انواع یوگا نیز توصیه می شوند)
چه باور کنید چه خیر، عشق و مهر و محبت خاصیت درمانی معجزه گر دارند و می توانند بحران روانی را درمان کنند. عشق به خویشتن، عشق به دیگران، عشق به طبیعت و راه و رسم زندگی عاشقانه را بیاموزید. می توانید عزیزی را به آغوش بکشید. همسر، پدر، مادر، فرزند، دوست، آشنا، حیوان خانگی و… کافیست گرمای وجود دیگری را احساس کنید و این به تسریع روند بهبود مشکلات ذهنی تان کمک خواهد کرد. فراموش نکنید عشق مانند یک درخت در قلب افراد رشد می کند و بتدریج آثار رنج و بیماری را از بین می برد. روش های تقویت چاکرای قلب و شفای قلب نیز به این درمان کمک می کنند.
این روش را در مقاله روح درمانگری، به عنوان یکی از روش های درمان مشکلات روحی معرفی کردیم اما همانطور که گفته شد روح و روان ما ارتباط انکارناپذیری با یکدیگر دارند و این شیوه مانند بسیاری از روش های روح درمانی می تواند در درمان افسردگی و سایر اختلالات ذهنی و بحران روانی نیز موثر واقع شود.
بطور کلی آغاز روند درمان بحران روحی با شیوه های روح درمانگری، می تواند در رفع معضل روانی موثر واقع شود.
شادی و خنده را به خود جذب کنید تا بتدریج اثر افسردگی و اختلالات روانی را کمرنگ کنید. حتی اگر آنقدر افسرده هستید که نمی توانید به چیزی بخندید، سعی کنید در شرایط شادتر و سرزنده تر قرار بگیرید و برای لحظه ای در روز هم که شده شاد باشید. این باعث راه اندازی مجدد سیستم ترشح دوپامین می شود و این مولکول معجزه گر منجر به درمان بیماری های شما خواهد شد.
تنظیم زمان خواب برای سلامت عمومی بسیار ضروری است. جسم، روح و روان ما همگی به خواب کافی برای سلامتی نیاز دارند. بخصوص ذهن می تواند بخاطر بیخوابی، به مشکلات و بیماری های روانی پر و بال دهد. با تنظیم دوباره خواب از گسترش بیماری های روانی جلوگیری کنید. این نه به معنی خواب زیاد، بلکه به معنای خواب کافی و مناسب در طول شبانه روز است. خوابیدن بیش از حد خودش باعث تشدید افسردگی می باشد.
از منابع اصلی تامین انرژی حیاتی بدن، خوراک و تغذیه است. تغذیه می تواند اثر مستقیم بر ذهن داشته باشد، شدت بحران روانی را کاهش دهد و در کنترل روند بیماری موثر باشد. تحریم غذا و خوراکی های انرژی بخش در دوران بیماری روانی، صرفا به بدتر شدن وضعیت جسمی و ذهنی فرد نتیجه می دهد.
حتما خوراکی های شادی آور و نشاط بخش را در کنار رژیم سبک و سالم گیاهی امتحان کنید و به ذهنتان اجازه دهید با غذای خوب تغذیه شود.
اگر تنش ها و درگیری های ذهنی شما را از تجربه مراقبه باکیفیت و تمرینات کنترل ذهنی عاجز می کند، ما مراقبه های هدایت شده را پیشنهاد میکنیم. این مراقبه ها بصورت مراقبه جمعی و یا فردی انجام می شوند و صدای یک راهنما به جهت دهی افکار و روان شما کمک می کند. اثرات مثبت این مراقبه ها در بهبود مشکلات ذهنی بسیار چشمگیرند. همچنین می توان تکنیک های درمان از طریق ضمیر ناخودآگاه مانند فایل های سابلیمینال و هیپنوتیزم را بعنوان موثرترین شیوه ها معرفی نمود.