تجربه فقدان و از دست دادن عزیزان یکی از سختترین و پیچیده ترین تجربیاتی است که همه افراد در زندگی خود با آن مواجه میشوند. اما معمولا تا قبل از مواجهه با مرگ عزیزان خود، تصوری از این اتفاق نداریم و یا شاید آن را از خود بسیار دور بدانیم. پدیده مرگ عزیزان یکی از تجربیات دردناک اما اجتنابناپذیر در زندگی است
همهی ما میدانیم که مرگ بخشی از زندگی است. در واقع مرگ چون ارزش زندگی را یادآور میشود، به زندگی ما معنا میبخشد. اما از دست دادن فردی عزیز، یکی از بحرانیترین اتفاقات ممکن در زندگی هر کسی است و میتواند منجر به بروز مشکلات روحی شود.
وقتی مرگ اتفاق میافتد، حتی اگر از قبل نیز انتظار آن مرگ را داشته باشید، ممکن است احساسات مختلفی را تجربه کنید. خیلیها در مراحل ابتدایی مرگ عزیزانشان، دچار یکجور بیحسی و شوک میشوند. اما در واقع در این روند عزا و داغداری، مرحلهبندی خاصی وجود ندارد. بعضی از احساساتی که ممکن است تجربه کنید شامل موارد زیر میشوند:
شما ممکن است برای این حجم از ناراحتی و احساسات مختلف آماده نباشید و حتی ممکن است به ثبات سلامت روان خود نیز شک کنید. ولی مطمئن باشید که این احساسات طبیعیاند و به شما در پذیرش مرگ کمک میکنند.
بهیاد داشته باشید که کمرنگ شدن این احساسات، زمان میبرد. شما هرگز نمیتوانید برای عزیز از دست رفتهتان دلتنگ نباشید، اما درد ناشی از این غم با گذر زمان کم میشود و شما میتوانید به روال عادی زندگیتان باز گردید.
در این مرحله ممکن است خشم به صورت پرسشهایی همچون چرا من؟ گناه من چی بود یا چرا این اتفاق برای من افتاد؟ اتفاق بیفتد. حتی ممکن است از فرد متوفی عصبانی و خشمگین باشید که شما را ترک کرده است. در مرحله چانه زنی احساس گناه بسیار شایع است. ممکن است با خود فکر کنید اگر زندگی شما به حالت قبل از آن بازگردد، حاضرید هرکاری انجام دهید و همه چیز را فدا کنید. در مرحله افسردگی با واقعیت کنونی و اجتنابناپذیر از دست دادن خود مواجه میشوید و در نهایت در مرحله آخر به پذیرش میرسید. این فقدان و غم ناشی از آن را میپذیرید و به تدریج سعی میکنید به زندگی برگردید.
این مراحل به صورت خطی پیش نمیروند یعنی ممکن است فردی دچار انکار نشود و یا یک مرحله را زودتر تجربه کند. اما معمولا مطالعات نشان داده است که غالب افراد این 5 مرحله را طی میکنند.
طی کردن این 5 مرحله و مواجهه با احساسات مختلف همچون خشم، احساس گناه، افسردگی و … کاملا طبیعی است.
انتظار نداشته باشید به سرعت با این فقدان سازگار شوید و هیچ هیجان منفی را تجربه نکنید.
پدیده سوگ، پیچیده است. روانشناسان پدیده سوگ را به یک سفر طولانی تشبیه میکنند که برای طی آن باید صبر و حوصله به خرج دهید.
فراموش نکنید تجربه احساسات مختلف و حتی متضاد بخشی از واکنش طبیعی شما به این فقدان است. هرگونه انکار و سرکوب هیجانات منجر به پیجیدهتر شدن سوگ می شود. احساسات خود را بپذیرید. سعی کنید آنها را توصیف کنید و حتی نامی برایشان انتخاب کنید. احساسات خود را یادداشت کنید و حتی میتوانید برای عزیز از دست رفته خود نامه بنویسید. گریه کردن در مراحل اولیه میتواند به بهبود حال شما کمک کند. دلیلی ندارد که خود را محروم کنید و بخواهید خیلی قوی یا بیتفاوت جلوه کنید.
همانطور که گفته شد هیچ زمانبندی خاصی برای پشت سر گذاشتن سوگ وجود ندارد. انتظار نداشته باشید یک شبه همه چیز بهبود پیدا کند. به خود فرصت بدهید. ممکن است بخواهید مدتی تنها باشید. یا مثلا با کسی در این مورد صحبت کنید و اتفاقاتی که برای شما افتاده است را مرور کنید. اگر فکر میکنید این کارها به بهبود شما کمک میکند حتما انجام دهید.
گاهی به دلیل وجود یک سری باورها و یا افکار خاص افراد به راحتی با پدیده سوگ کنار نمیآبند و ممکن است سوگ پیچیدهای را تجربه کنند. بسیار مهم است که این افکار را شناسایی کنید و از یک متخصص حرفهای کمک بگیرید. به عنوان مثال اگر شما بابت مرگ عزیز از دست رفته خود را مقصر و یا گناهکار میدانید، خود را سرزنش میکنید یا حسرت میخورید که چرا کار بیشتری برای او انجام ندادم یا چرا در زمان حیاتش بیشتر در کنار او نبودم …. ممکن است دچار سوگ پیچیده شوید. چنانچه درگیر این افکار هستید بهتر است با یک روانشناس صحبت کنید تا با استفاده از تکنیکهای درمانی از شدت این افکار کاسته شود.
از دست دادن افراد مهم جنبههای مختلفی بر زندگی افراد دارد. از یک سو با خلا عاطفی و نبود آنها رو به رو هستیم و از سوی دیگر ممکن است این فقدان نقش و مسئولیتهای جدیدی را به ما تحمیل کند. شاید آمادگی کافی برای مدیریت این نقش و مسئولیتهای آن نداشته باشیم و یا دچار سردرگمی و ابهام باشیم و یا استرس زیادی را تجربه کنیم. سعی کنید لیستی از نگرانیها و دغدغههای خود را یادداشت کنید. بررسی کنید با چه مسئولیتهایی رو به رو هستید؟ چه چیزهایی تغییر کرده و برای سازگاری با این تغییرات به چه مهارتهایی نیاز دارید؟ چه طور میتونید برنامه ریزی کنید؟ شاید لازم باشه در این مرحله برای سازگاری بهتر با یک روانشناس صحبت کنید یا از یک دوست کمک بگیرید.
پذیرش سوگ و کنار آمدن با آن قطعا به معنای فراموشی نیست و یا اینکه اوضاع کاملا عادی شده و انگار که هیچ اتفاقی رخ نداده است. در مرحله پذیرش فقدان را میپذیریم و سعی میکنیم غم از دست دادن عزیزمان را به شیوه سالم مدیریت کنیم. درست است که عزیزمان در کنارمان نیست اما یاد و خاطره او همیشه با ما است. طبیعی است که دلتنگش شویم … گاهی برایش اشک بریزیم و دلمان بخواهد که کنارمان باشد به خصوص در روزهای سخت و مهم زندگی … این غم را تبدیل به یک کار نمادین کنید. برنامه ای برای حضور در مزار او ترتیب دهید. برای شادی روحش کارهای خیر انجام دهید. اگر میتوانید برخی از کارهای ناتمامش را ادامه دهید، برایش نامه بنویسید و … هیچ وقت سعی نکنید احساس دلتنگی خود را سرکوب کنید یا با شیوههایی همچون پرخوری افراطی، خواب زیاد، اهمالکاری و … جایگزین کنید. دلتنگی خود را بپذیرید و با شیوه سالم به آن پاسخ دهید.
از دست دادن فرد عزیز و نزدیک در زندگی تجربه سخت و دشواری است. حتی اگر خودمان چنین تجربهای نداشته باشیم میتوانیم تصور کنیم فردی که داغدار است چه حالی دارد و مسلما دلمان میخواهد تمام تلاشمان را برای بهبود حال فرد داغدار انجام دهیم. توجه به نکات زیر میتواند راهنمای خوبی جهت کمکرسانی به افراد داغدار باشد.
اولین و مهمترین روش برای مقابله با فقدان و سوگ از سوی اطرافیان، همدلی کردن با او است. همدلی کردن یعنی شما به فرد داغدار نشان میدهید که احساسات او را درک میکنید، میدانید که حال خیلی بدی دارد و به شدت غمگین است. سعی کنید در این لحظات با فرد داغدار همراه شوید و در کنارش باشید. احساسات او را تائید کنید و خود را همراه او نشان دهید. به او نشان دهید که در این فرایند تنها نیست و برای عبور از این مرحله میتواند روی شما حساب کند. افراد داغدار ممکن است خیلی زیاد گریه کنند، یا بخواهند تنها باشند و یا خاطرات عزیز از دست رفته خود را مرور کنند … همه اینها واکنشهای مختلف افراد به فقدان است. به واکنشهای متفاوت اشخاص احترام بگذارید و با او همراهی کنید.
سوگواری واکنشی کاملا طبیعی به از دست دادن و فقدان است. برخی افراد با تصور کمک به فرد داغدار سعی میکنند تا در این روند مداخله کرده و به فرد داغدار اجازه سوگواری نمیدهند. این مسئله منجر به سرکوب احساسات شده و فرد داغدار را در معرض انواع اختلالات روانشناختی همچون افسردگی و اضطراب و یا بیماریهای روان تنی قرار میدهد. اجازه دهید فرد داغدار سوگواری کند. این فرایند ممکن است در بعضی افراد از 6 ماه تا یک سال نیز طول بکشد. روند بهبود فرد را مدنظر قرار دهید. چنانچه با گذشت زمان شدت احساسات فرد فروکش نکرد و یا علائمی همچون افسردگی و انزوا در او شدت پیدا کرد بهتر است فرد را تشویق کنید تا با یک متخصص سلامت روان صحبت کند.
بعد از مرحله سوگواری و کنار آمدن فرد داغدار با مرگ عزیزش به بازگشت او به زندگی طبیعی کمک کنید. افراد باید به تدریج مسئولیتهای زندگی جدید را بپذیرند. در این مواقع برخی از اطرافیان به اشتباه تمام این مسئولیتها را بر عهده گرفته و فرد را بیشتر ناتوان میکنند. با فرد داغدار همراهی کنید و به او اطمینان دهید هر زمان که به کمک شما احتیاج داشته باشد در کنارش هستید اما اجازه دهید خودش مسئولیت کارها را بر عهده بگیرد.
کنار آمدن با مرگ، برای سلامت روان شما ضروری است و این تجربه و روند عزاداری هم کاملاً طبیعی میباشد. بهترین کاری که میتوانید انجام دهید این است که به خود اجازه سوگواری کردن دهید.
راههای زیادی برای کنار آمدن با دردتان وجود دارد:
به دنبال افراد دلسوز بگردید: خویشاوندان و دوستانی که میتوانند غم و احساستان را درک کنند را پیدا کنید. به گروههای حامی و افرادی که همین شرایط مشابه شما را تجربه میکنند؛ بپیوندید.
احساساتتان را بیان کنید: با دیگران درباره احساساتتان صحبت کنید. این به شما در جریان و روند غم و اندوهتان کمک میکند.
مواظب سلامتی خود باشید: به پزشک خانوادگیتان مرتب مراجعه کنید و از تغذیه خوب و خواب کافی خود اطمینان یابید. از خطرات اعتیاد به داروها و الکلی که بهخاطر غمتان مصرف میکنید؛ آگاه باشید.
تصمیمات بزرگ زندگیتان را به تاخیر بیندازید: از گرفتن تصمیمات بزرگ خودداری کنید. مانند: تغییر مکان، ازدواج دوباره، تغییر شغل و یا دوباره بچهدار شدن. شما باید برای اینکه دوباره به روال عادی زندگی برگردید، به خود زمان دهید.
صبور باشید: ممکن است ماهها و یا سالها طول بکشد تا غمتان کمرنگ شود و بتوانید زندگی تغییریافتهتان را بپذیرید.
هروقت لازم دیدید کمک حرفهای بگیرید- اگر غمتان زیاد و غیرقابل تحمل است، مشاوره و کمک حرفهای بگیرید. این نشانه قدرت است و نه ضعف شما.
درک کودکان از مرگ با توانایی آنها در درک انتزاعی ارتباط دارد. کودکان زیر 5 سال حتی اشیاء بیجان را جاندار تصور میکنند. در این سن کودک از مرگ آگاه است اما آن را نوعی جدایی گذار و موقت میپندارد، چیزی مشابه مسافرت یا خواب. کودک در این سن تفکر جادویی داشته و بین دو پدیده که همزمان رخ میدهد، رابطه علت و معلولی برقرار میکند. مثلا اگر نسبت به برادرش احساس خشم داشته باشد و فکر کرده باشد که او را دوست ندارد و یا دوست داشته باشد بلایی سرش بیاید و همین برادر به هر علتی فوت کند، کودک میاندیشد که فکر یا آرزوی او باعث مرگ برادر شده و در نتیجه احساس گناه شدید پیدا میکند.
کودکان سوگوار معمولا دچار احساساتی همچون اضطراب، ترس، غم، اختلال خواب، دیدن خوابهای بد، تحریکپذیری، دشواری در تمرکز و برونریزی خشم میشوند. برای کودکان سوگوار بسیار سخت است که بتوانند در مورد احساسات خود با دیگران سخن بگویند. والدین و مراقبین با انجام کارهای زیر میتوانند به آنها کمک کنند:
وقت بیشتری را با کودک سپری کنید.