وقتی میگوییم یک قطعه موسیقی بسیار شاد یا غمگین است، فقط به این دلیل نیست که موسیقی، احساس خاصی در ما به وجود میآورد. بلکه مغز ما به شکل متفاوتی به موسیقی شاد و غمگین واکنش نشان میدهد.
حتی قطعات کوتاهی از موسیقی شاد یا غمگین میتواند بر ما تاثیرگذار باشد. یک مطالعه نشان داد که پس از شنیدن قطعهای کوتاه از موسیقی، شرکتکنندگان تمایل داشتند که یک تصویر از چهرهای خنثی را طبق لحن موسیقیای که شنیده بودند، به عنوان شاد یا غمگین تفسیر کنند. این اتفاق برای سایر حالتهای صورت نیز رخ داد، اما برجستهترین آن، برای حالات نزدیک به خنثی بود.
نکتهی جالب دیگر در رابطه با اینکه چگونه احساسات ما تحت تاثیر موسیقی قرار میگیرند، این است که دو نوع احساس در رابطه با موسیقی وجود دارد: احساسات درک شده و احساسات حس شده. به این معنی که گاهی ما احساسات قطعهای موسیقی را بدون اینکه واقعا آن را حس کنیم، میفهمیم که دلالتی بر این است که چرا برخی از ما گوش دادن به یک موسیقی غمگین را لذتبخش و نه افسردهکننده میدانیم.
برخلاف موقعیتهای واقعی زندگی، در زمان گوش دادن به موسیقی هیچ تهدید یا خطری واقعی را حس نمیکنیم، بنابراین میتوانیم احساسات مرتبط را بدون اینکه واقعا حسشان کنیم، درک کنیم.
همه ما دوست داریم که صدای موسیقی را هنگام سر و کله زدن با فهرست کار هایمان زیاد کنیم. اما وقتی با کار های خلاقانه دست و پنجه نرم می کنیم موسیقی با صدای بلند بهترین گزینه نیست. به نظر می آید که سطح صدایی معمولی بهترین گزینه برای کار های خلاقانه است. حتی بیشتر از صدای کم، صدای امبینت خلاقیت را به کار می اندازد و حواس را هم پرت نمی کند.
سطح معمولی صدا سختی پردازش را افزایش می دهد، چیزی که پردازش انتزاعی را بهتر می کند و به خلاقیت بیشتر می انجامد. به بیان دیگر وقتی مجبوریم برای پردازش کار ها به شیوه همیشگی خود کمی تقلا کنیم، راه کار های خلاقانه تری پیدا می کنیم. در سطوح بالای صدا، تفکر خلاق ما از کار می افتد زیرا غرق موسیقی می شویم و باید تلاش زیادی برای پردازش اطلاعات به صورت موثر انجام دهیم. این موضوع به تاثیر دما و نور بر بازدهی کاری شبیه است، وقتی به صورتی تناقض گونه محیطی که کمی شلوغ باشد می تواند بهتر باشد.
این موضوع فقط روی بزرگ سالان آزمایش شده است اما باز هم بسیار جالب است. در تحقیقی بر روی زوج هایی که زمانی را برای شناخت هم می گذرانند، دانستن 10 آهنگ مورد علاقه طرف مقابل پیش بینی های قابل اعتمادی درباره شخصیت شخص ارائه کرد. آزمایش 5 ویژگی شخصیتی را مورد نظر قرار داد: تمایل به تجربه، برونگرایی، سازگاری، وجدان و پایداری احساسی.
جالب است که بعضی صفات بهتر از بقیه پیش بینی شده بودند. برای مثال، تمایل به تجربه سازی، برونگرایی و پایداری احساسی آسان ترین ویژگی ها برای پیش بینی بوند. اما وجدان زیاد از روی سلیقه موسیقی قابل تشخیص نبود. بر اساس تحقیقی در دانشگاه هروت وات (Heriot-Watt) درباره تطابق ژانر های مختلف موسیقی با شخصیت انسان ها آورده شده است:
گوش دادن به موسیقی باعث میشود توجه مغز ما به خستگی کم شود. وقتی بدنمان میفهمد که خسته شدهایم و میخواهد ورزش متوقف شود، سیگنالهایی به مغز میفرستد تا برای یک استراحت توقف کند. گوش دادن به موسیقی برای جلب توجه مغز رقابت میکند و میتواند به ما کمک کند تا بر سیگنالهای خستگی غلبه کنیم که این کار بیشترین کارآیی را برای تمرین ورزشی آرام یا ملایم دارد. در حین تمرین شدید، موسیقی آنقدر قوی نیست که توجه مغز را از درد ورزش دور کند.
نهتنها در زمان گوش دادن به موسیقی، درد ورزش را بیشتر تحمل کرده و سختتر ورزش میکنیم، بلکه از انرژیمان نیز به طور کارآمدتری استفاده میکنیم.
موسیقی اغلب منبعی بکر برای انگیزش و الهام گرفتن در ورزش و تمرینات ورزشکاران محسوب میشود. یکی از مهمترین نکات که باید به یاد داشته باشیم این است که سلیقه موسیقایی در واقع امری بسیار شخصی است و به همین دلیل از توصیه برای انتخاب نوع موسیقی پرهیز شده است زیرا این مسئله کاملاً بستگی به تصمیم شخص دارد. به هر حال اکنون شما باید نسبت به عواملی که گوش فرا دادن به موسیقی در امر ورزش را ارزشمندتر میکند، هوشیارتر باشید.
تنها کودکان نیستند که می توانند از آموزش موسیقی سود ببرند. در یک تحقیق کوچک بیمارانی که مورد حمله سکته قرار گرفته بودند نشان دادند که توجه بصری آن ها با گوش دادن به موسیقی کلاسیک بهتر شده است. آزمایش از سکوت هم برای مقایسه نتایج استفاده کرد و معلوم شد مانند آزمایش رانندگی سکوت نتیجه بدتری دارد. از آن جایی که این آزمایش بسیار کوچک بود، برای اعتبار سنجی نتیجه گیری ها باید بیشتر پردازش شوند.
معمولا تصور می کنیم که یادگیری نواختن یک آلت موسیقی برای بچه ها مفید است اما در واقع این کار بیش تر از آن چه تصور می کنیم سودمند است. مطالعه ای نشان داد کودکانی که سه سال یا بیشتر تمرین نواختن موسیقی کردند در مهارت های تشخیص شنوایی وحرکتی عملکرد بهتری داشتند. آن ها در لغت و مهارت های استدلال غیر شفاهی نیز که شامل فهم و تحلیل اطلاعات بصری می شد بهتر بودند، اطلاعاتی مانند شناسایی روابط، شباهت ها و تفاوت ها بین اشکال و الگو ها.
این دو حوزه از تصورات ما از تمرین موسیقی کاملا خارج هستند، پس جالب است که بدانیم نواختن یک آلت موسیقی چطور می تواند به کودکان در پرورش مهارت های مهم و متنوع کمک کند. تحقیقی مشابه رابطه ای این چنینی بین مهارت های حرکتی و ورزش نشان می دهد.