کمبود محبت یا محرومیت هیجانی زمانی بروز میکند که به دلیل عدم مراقبت درست و عدم محبت از طرف کس یا کسانی که مسئولیت اصلی مراقبت از کودک را برعهده دارند نسبت به او کم توجهی شود. این مسئله میتواند در شرایط آسیبرسانی مانند متارکه یا سورفتار بروز کند اما علاوهبراین در شرایطی که والدین از نظر عاطفی و احساسی کودک را حمایت نمیکنند و به او زمان و توجه لازم را اختصاص نمیدهند نیز کمبود محبت بروز کند.
در نتیجه کودک احساس «دوست داشته نشدن» دارد. او احساس میکند از طرف خانواده پس زده یا نادیده گرفته میشود. تمام این موارد تاثیر منفی روی احساسات و عواطف کودک دارد. زمانی که کودک بسیار کوچک است متوجه این شرایط نیست اما این حس را دارد که در محیطی قرار گرفته است که به او عشق و توجی که نیاز دارد داده نمیشود.
پرخاشگری در جامعۀ ما در بسیاری افراد، من جمله کودکان، تا حدود زیادی شایع است. یکی از عوامل بروز پرخاشگری کمبود محبت است.
کمبود محبت هم از نظر روحی و هم از نظر جسمی بر کودکان تاثیر سو می گذارد. نتیجه ای که کودکان از بی عاطفگی والدین دریافت می کنند این است که تنها توجهی را دریافت خواهند کرد که دردناک باشد. مراقبانی که از نظر عاطفی در دسترس نیستند به کودکان حس ترسیدن و غمگینی القا می کنند. کاری می کنند که کودکان صدمه ببینند یا عصبانی شوند و حتی ممکن است آن ها را به خاطر احساسات طبیعی مجازات کنند و با نشانه های محبت فرزند راحت نباشند.
والدین وظایف زیادی را برای خود تعریف می کنند که فکر می کنند می تواند برای کودک بهترین باشد تا زندگی «عادی» را سپری کند. با این حال، امکانات رفاهی همه آن چیزی نیست که بچه ها نیاز دارند. چرا که کودکان به مراقبت، محبت، عشق، درک و حمایت بسیار نیاز دارند.
فقدان این نیازهای روانی حیاتی را می توان با غفلت عاطفی مقایسه کرد: توقع و خواسته های بیش از حد از کودک، عدم تمایل به صرف وقت برای برقراری ارتباط، نادیده گرفتن نیاز به توجه. کودکانی که از این امر محروم هستند، ناامن، از نظر روانی ناپایدار میشوند و قادر به ارزیابی مناسب خود و دنیای اطرافشان نیستند.
در زمینه محبت به کودکان ، چند روش مشخص وجود دارد که عبارتند از گفتار، رفتار و برطرف کردن نیازهایشان. در واقع در آغوش گرفتن، بوسیدن، حرف زدن ، همبازی شدن، ابزار علاقه از روشهای محبت کردن به کودکان است. در واقع مسلما روش انتخابی والدین بستگی به مرحله رشد کودکان دارد.
محبّت کردن به کودکان هم مانند محبت به نوزادان است با این تفاوت که بر صحبت کردن با آن ها و تشویق به یادگیری مهارت هایی مانند راه رفتن، غذا خوردن و لباس پوشیدن تاکید بیشتری می کنیم. بچه های پیش دبستانی و در سن آمادگی، به سرعت در بیشتر مهارت های فردی خویش مستقل شده و احتیاج دارند برای رشد علائقشان، بیشتر در دنیای پیرامون خویش سیر کنند. درصورتی که با تشویق و محبت، آن ها را در انجام کارهایشان پشتیبانی کنیم، دنیای اطراف خود را شجاعانه کشف خواهند کرد.
یکی از راه های نشان دادن محبت به نوجوانان این است که در زمان تصمیم گیری هایشان مسئولیت پذیری بیشتری به آن ها بدهیم. با چنین کاری نشان می هیم که برای رشد شخصیت آن ها ارزش قائل هستیم. آن ها بزودی جوانان و بزرگسالانی خواهند شد که خواه ناخواه می بایستی برای زندگی خویش تصمیم گیری کنند. پس به آنان ازادی عمل بیشتری بدهیم تا بتوانند برای حل مسائل خود از فرصت های پیش آمده بهتر استفاده کنند.
یکی از تاثیرات مهمی که میتواند در نتیجه ی کمبود محبّت در بچه ها ایجاد شود این است که کودک احتمالا برای شناخت احساسات خویش مشکل پیدا کند. نبود توجه و محبّت کافی از جانب والدین سبب شده است نتوانند به بچه خود آموزش دهند چگونه احساسات خود را به شکلی سالم مدیریت نماید. در نتیجه این باعث شده است بسیاری از بچه ها نتوانند نقاط قوت و ضعف خویش را تشخیص دهند. حتی امکان دارد در نهایت احساس کنند از درون تهی شده اند.
سپس 30 سال بعد، سلامت عاطفی همین افراد سنجیده شد. بزرگسالانی که مادران به آن ها محبت «بی حد و حصر» یا «نوازشگرانه» از خود نشان دادند، بسیار کمتر از سایرین علائم استرس و اضطراب داشتند. آن ها همچنین با احتمال بسیار کمتری خصومت، تعاملات اجتماعی ناراحت کننده و علائم روان تنی را گزارش کردند. محققان در این مطالعه به این نتیجه رسیدند که هورمون اکسی توسین ممکن است مسئول اصلی این اثر باشد.
اکسی توسین یک ماده شیمیایی در مغز، مواقعی که فرد احساس عشق و ارتباط با دیگری را تجربه می کند ترشح می شود. اثرات این هورمون به والدین کمک می کند با فرزندان خود پیوند برقرار کنند و باعث ایجاد حس اعتماد و حمایت بین آن ها می شود. این پیوند به شکل متقابل به مغز کودک نیز کمک می کند تا اکسی توسین تولید کرده و احساسات مثبت بیشتری نسبت به والدین را ایجاد کند.
عزت نفس پایین تر، ضعف عملکرد تحصیلی، ارتباط ضعیف و مبتنی بر عدم امنیت با والدین، مشکلات روانی و رفتاری بیشتر، احساس بیگانگی و خصومت با جهان اطراف، افزایش پرخاشگری و ضد اجتماعی شدن از اثرات کمبود محبت است. در زیر برخی از مهمترین نشانه ها توضیح داده می شود.
وضعیت خانواده به طور مستقیم بر رشد اعتماد افراد بر دیگران تاثیر می گذارد. اگر کودکان مدام مورد انتقاد، تمسخر و مقایسه با دیگران قرار گیرند، در نهایت احساسات واقعی خود را آشکار نمی کنند و به واگویه های سرزنش گرانه درباره خود پناه می برند. در مورد خانواده های متشنج نیز همین اتفاق می افتد. کودکانی که در چنین محیطی تربیت شده اند نمی توانند به دیگران اعتماد کنند. در بزرگسالی نیز این افراد میترسند که مثل دوران کودکی، بارها و بارها ارزش ها و نیازهای شخصی آن ها زیر پا گذاشته شوند و نسبت به دنیای اطراف خصومت و بدبینی خواهند داشت.
2-نشانه های کمبود محبت در کودکان | عزت نفس پایین
وحشت همیشه غیر منطقی است. این همان چیزی است که بچه های دوست داشتنی را متمایز می کند. کودکان معمولا از این که پا را فراتر از چهارچوب ها بگذارند ترسانده می شوند. ترسانده شدن به جای امنیت بخشیدن از طریق محبت کردن به عزت نفس کودک آسیب زده و ارزش گذاری فردی را کاهش می دهد. این کودکان طی روند بزرگسالی نیز معمولاً متقاعد می شوند که خط کشی خاصی وجود دارد که هرگز از آن نباید عبور نکنند.
چنین افرادی سخت کار می کنند، اما هرگز ثروتمند نمی شوند. تشکیل خانواده می دهند، اما شادی پیدا نمی کنند زیرا اغلب توسط شرکای خود سرکوب می شوند. سپس با همین ناآگاهی با فرزندان خود مواجه می شوند که به سرعت به یک امر عادی تبدیل می شود. به این معنا که تمام رویه کودکی خود را برای تربیت فرزندان پیاده می کنند.
افرادی که در دوران کودکی مورد محبت نبودند و اغلب در مواقعی که به مراقبت و محبت نیاز داشتند طرد می شدند، از مهم بودن و محترم شمردن خود می ترسند. چنین افرادی تمام تلاش خود را می کنند تا دیگران را راضی کنند، خود را کاملاً فراموش کرده و آماده اند تا همه چیز را قربانی کنند تا کوچکترین تایید حتی بی اهمیت را کسب کنند. کودکان برای ترس از طرد شدن گاهی حاضرند عزت نفس خود را نادیده گرفته و تن به خواسته های دور از شان خود بدهند فقط به این امید که پذیرفته شوند.
کودکان پس از بزرگ شدن در چنین فضایی توانایی شادی، باور و امید را از دست می دهند. شخصیت آن ها به طور کامل شکل نمی گیرد و به راحتی تحت تاثیر قرار می گیرند. در ازای عشق به دنبال جلب رضایت همه هستند.
بی تفاوتی و دخالت نکردن والدین در امور لازم کودک، به شهامت و رشد جسارت انجام فعالیت کودکان بسیار آسیب می رساند. چنین بچه هایی حس باارزش بودن ندارند و تصور نمی کنند که دیگران به موفقیت آن ها افتخار می کنند. اما دقیقاً می دانند که چه زمانی برای کوچکترین اشتباهی مجازات خواهند شد. چنین افرادی بلاتکلیف و بدون مهارت تصمیم گیری درست به نظر می رسند، زیرا تصمیم گیری برای آن ها دشوار و ترسناک است، به ویژه تصمیماتی که ممکن است شخص دیگری را درگیر کند.
افرادی که در کودکی فاقد عشق بودند و با کمبود محبت بزرگ می شوند، خود را به خاطر این موضوع سرزنش می کنند و معتقدند که دیگر حق اشتباه کردن را ندارند؛ مبادا که محبت دیگران را از دست بدهند.
دانشمندان باور دارند محبت والدین به طور شگفت انگیزی میتواند از افراد در برابر اثرات مضر استرس دوران کودکی محافظت کند. در سال 2015، مطالعهای در دانشگاه نوتردام نشان داد کودکانی که از والدین خود محبت کافی می بینند در بزرگسالی شادتر هستند. بیش از 600 بزرگسال در مورد نحوه تربیت از جمله میزان محبت جسمانی دریافتی از والدین مورد بررسی قرار گرفتند. بزرگسالانی که در گزارش خود به دریافت محبت زیاد در دوران کودکی اشاره داشتند، افسردگی و اضطراب کمتری نشان دادند و در کل افراد دلسوزتری بودند.
کسانی که دریافت محبت کمتری داشتند با سلامت روانی دست و پنجه نرم می کردند، در موقعیت های اجتماعی بیشتر ناراحت می شدند و کمتر قادر به ارتباط با دیدگاه های دیگران بودند. رفتارهای ضد اجتماعی و تلاش برای جلب توجه از طرق منفی در این بزرگسالان بیشتر دیده شده و غالب آن ها به شدت از اعتماد به نفس پایینی برخوردار هستند که در طول عمر به شکل ملموسی قابل مشاهده می باشد.
از دیگر موارد مهم در عدم دسترسی به محبت کافی و بروز نشانه های کمبود محبت در کودکان، کمبود تماس فیزیکی بین کودکان و والدین آن ها بوده است. تعامل ویژه بین مادر و نوزاد، به ویژه به نوزادان کمک می کند که آرام شوند و کمتر گریه کنند و بیشتر بخوابند. همچنین نشان داده شده است که تماس فیزیکی رشد مغز نوزادان را تقویت می کند. طبق مقالهای در ساینتیفیک امریکن، کودکانی که در محیطی محروم مانند یتیمخانه زندگی میکردند نسبت به کودکانی که با والدین خود زندگی میکردند سطوح بالاتری از هورمون کورتیزول داشتند. دانشمندان بر این باورند که عدم تماس فیزیکی در یتیم خانه ها عامل اصلی این تغییرات فیزیکی است.
همه چیز از کودکی شروع می شود. کودکان برای همه چیز به مراقبان خود متکی هستند. آن ها برای شکوفا شدن در بزرگسالی، علاوه بر برآورده شدن نیازهای جسمانی خود، به تقلید، هماهنگی و کسب اعتبار از جانب مراقب خود نیاز دارند. اگر مراقبان کودک از نظر عاطفی سالم و مصمم باشند، احساس قوی از خود، در کودک ایجاد خواهد شد. ان ها احساس خواهند کرد که عشق سالم و بی قید و شرط از نزدیک ترین افراد را دریافت می کنند. خواهند فهمید که عشق دقیقا چیست و چگونه باید باشد و چه احساسی دارد و همان احساس را در طول زندگی خود دنبال خواهند کرد.
تعریف شکل و مفهوم عشق همان رفتاری است که با کودک شده است. اگر درک و برداشت ناقص و غلطی برای کودک ترسیم شود اینگونه است که فرد درک اشتباهی از عشق پیدا خواهد کرد. چگونه کسی می تواند بداند که سلامتی، احترام، عشق و مرزهای بین فردی چیست، اگر شخصا آن ها را تجربه نکرده باشد؟ یک کودک درک خود را در مورد این مفاهیم بر اساس نحوه الگوبرداری مراقب از آن ها ایجاد می کند. برای این منظور، اگر یک مراقب کودک را مورد ضرب و شتم قرار دهد و سپس به آن برچسب محبت بزند، کودک یاد می گیرد که درد را با عشق مرتبط کند و این ارتباط، عادی و قابل انتظار می شود.
این بدان معناست که گشودگی و آسیب پذیری به عنوان پیش نیازهای ایجاد روابط سالم با خود و دیگران، به خطر افتاده است. با این حال، کودک همچنان اجازه نداشته است آسیب پذیر باشد. اکنون به جای عشق، تجربه درد، پیش شرط روابط بین فردی او شده است. متاسفانه، آن دسته از روابطی که فرد در آن احساس آسیبپذیری میکند دردناکترین رابطهها خواهند بود.
با گذشت زمان، تجربیات رابطه بسیار دردناک و منفی خواهد بود. در بزرگسالی، افراد همان الگوی رفتاری را می سازند که در دوران کودکی دیده و تجربه کرده اند. بی تفاوتی، عدم تحمل و سمی بودن در رابطه با جنس مخالف به یک امر عادی تبدیل می شود. چنین افرادی تمایل دارند برای جذب و بودن در کنار شرکای با شخصیت مشابه والدین سمی تلاش کنند. گاهی اوقات، آن ها استانداردهای بسیار بالایی را تعیین میکنند و سعی میکنند از این طریق ثابت کنند که شایسته عشق هستند.
چنین رویه ای در ارتباط با شرکای متاهل یا تغییر مداوم آن ها ظاهر می شود. وارد روابطی می شود که در آن نامرئی شده و هرگز نیازها و هویت او دیده نمی شود. ممکن است جذب شرکای عاطفی غیرقابل دسترس شده و متوجه شود که به دنبال افرادی با ویژگی های شخصیتی سمی بوده است؛ یعنی افرادی که به او آسیب می رسانند و از او سوء استفاده می کنند. یا بدتر از آن، دیوانه وار عاشق شریکی به ظاهر عالی میشود تا بعداً و خیلی دیر متوجه شود که عاشق یک توهم بوده است. رفتار، درد و نمایش ناسالم عشق و محبتی را تحمل می کند که دیگران متوجه علت آن نمی شوند.
علاوه بر روابط سخت، دردناک و پر درد با دیگران، رابطه کودک با خود نیز آسیب می بیند. به حذف و پنهان کردن خود اقدام کرده و خودانگاره منفی پیدا می کند. مراقبت از خود و عشق به خود را بسیار دشوار می یابد. احساس می کند لایق این همه درد و بی محبتی است یا تسلیم این باور می شود که انچه دارد همه سهم او در زندگی است. به این نتیجه می رسد که به اندازه کافی دوست داشتنی نیست. این افکار و تجربیات نتیجه محیط کودکی است که در آن نامرئی، بی توجه و نادیده گرفته شده است. مراقبان او قادر نبودند یا نمیخواستند از نظر عاطفی در دسترس باشند، زمانی که کودک درمانده و به آن ها وابسته بوده، با کودک مهربان و هماهنگ نبوده اند. برای آشنایی با راه های استحکام رابطه والدین و فرزندان کلیک کنید.
از لحظه ای که نوزاد خود را از بیمارستان به خانه می آورید، حتما او را در آغوش خود بگیرید، لمس کنید و به آرامی تکان دهید. لحظات ارزشمند زیادی را به نوازش کودک خود بگذرانید تا پوست او بتواند پوست شما را لمس کند. همانطور که آن ها بزرگتر می شوند، با انجام فعالیت های سرگرم کننده مانند رقصیدن با هم یا انجام بازی های احمقانه مانند تظاهر به هیولایی که در آغوش گرفته و بوسیده می شود، بازیگوشی کنید.
یک یادآوری داشته باشید برای اینکه در آغوش گرفتن و مهربانی با کودک بخشی از برنامه روزانه شما باشد. مهم است که بچهها را در زمانهای خاصی از روز، مانند قبل از رفتن به مدرسه، زمانی که از مدرسه به خانه میآیند و قبل از خواب، در آغوش بگیرید. مراقب باشید که زیاده روی نکنید و فرزندان خود را در آغوش خود در حد خفگی فشار ندهید. به سطح راحتی فردی آن ها احترام بگذارید و آگاه باشید که با گذراندن مراحل مختلف این وضعیت تغییر خواهد کرد.
در برخورد با اشتباهات کودک، دست خود را روی شانه آن ها بگذارید و در پایان گفتگو آن ها را در آغوش بگیرید تا مطمئن شوند حتی اگر از رفتار آن ها راضی نباشید، باز هم آن ها را دوست دارید. اگر فرزندان، خواهر یا برادر خود را زدند، آن ها را در آغوش بگیرید و توضیح دهید که بغل کردن چه حسی بهتر از کتک زدن دارد.
مطالعات متعدد در مورد اثرات ماساژ، فواید مثبتی را برای کاهش اضطراب در کودکان ارائه می دهد. ماساژ یک راه عالی برای والدین جهت برقراری ارتباط جسمی و عاطفی با کودک است. از دوران نوزادی، والدین می توانند ماساژ کودک خود را شروع کنند که به پیوند قوی با کودک می انجامد. مطالعات نشان داده است کودکان و بزرگسالانی که ماساژ دریافت می کنند، در طول سال های درسی، استرس تحصیلی، بستری شدن در بیمارستان و سایر رویدادهای استرس زا، اضطراب کمتری را تجربه می کنند.
اگر بزرگسالی هستید که کودکی خود را با کمبود محبت سپری کرده است بدانید که عشق درد نیست و فرآیند تبدیل عشق به شادی با عشق به خود و مراقبت از خود شروع می شود. شما منبع عشق سالم خود هستید. تشخیص اینکه شما ناراضی هستید و مجبور نیستید اینگونه زندگی کنید اولین قدم است و اگر در حال خواندن این مقاله هستید گام اول را برداشته اید. شما لایق بهترین ها هستید و میتوانید تکنیکهایی را بیاموزید که زخم کودک درون را التیام بخشد، روشهایی برای تمرین عشق به خود و مراقبت از خود، تمرین شفقت و درک خود، و حتی غمگین شدن برای آنچه که خود کودک شما تحمل کرده است. همچنین می توانید از مشاوره روانشناسی یاد بگیرید که باورهای ناسالم و نادرست خود را به باورهای واقعی تر تغییر دهید.
همه بزرگسالان به عنوان والدین، زندگی پر مشغله با نگرانی های بی پایانی دارند، اما واضح است که یکی از مهم ترین کارهایی که باید انجام دهند این است که از استرس های روزانه کم کنند و به بچه ها محبت و توجه زیادی نشان بدهند. نتایج تحقیقات در دهه های متوالی، ارتباط بین ابراز محبت در دوران کودکی و بهبود سلامتی و شادی در آینده کودک را نمایان می کند و از بروز جلب توجه در کودکان جلوگیری می نماید.
علم همچنان از این ایده حمایت می کند که گرمی و محبت ابراز شده توسط والدین به فرزندان منجر به نتایج مثبت مادام العمر در آن ها می شود. از سوی دیگر، تاثیر منفی سوء استفاده و عدم محبت در دوران کودکی هم از نظر روحی و هم از نظر جسمی بر کودکان پررنگ است که می تواند منجر به انواع اختلالات روانی و عاطفی در طول زندگی آن ها شود.
عشق احساسی است که به انسان انگیزه می دهد و او را به سمت بهتر شدن در زندگی شخصی و با اطرافیان سوق می دهد. عشق ارتباط نزدیکی با هیجانات مثبت مانند شادی، تعلق به خانواده، رضایت، مراقبت از خود و دیگری دارد. همه افراد به دنبال عشق در روابط خود با دیگران هستند.
با این حال برای بسیاری از مردم، عشق یاداور درد و نمادی از اندوه است. جستجوی آن ها برای عشق با دیگران تنها منجر به درد و اندوه بیشتر می شود. متاسفانه، این یک چرخه به ظاهر اجتناب ناپذیر است که هر فردی ممکن است در آن قرار بگیرد. اما این شیوه ای نیست که قرار بوده به طور طبیعی وجود داشته باشد.
تعدادی از مطالعات اخیر رابطه بین محبت والدین و شادی و موفقیت فرزندان را نمایان کرده است. در سال 2010 محققان دانشکده پزشکی دانشگاه دوک دریافتند نوزادانی که مادران بسیار مهربان دارند، در مقایسه با دیگر کودکان، به بزرگسالانی شادتر، انعطاف پذیرتر و کمتر مضطرب تبدیل می شوند. این مطالعه شامل حدود 500 نفر بود که از دوران نوزادی تا 30 سالگی تحت نظر قرار داشتند.
هنگامی که نوزادان هشت ماهه بودند، روانشناسان هنگام انجام چندین آزمایش رشد، تعامل مادران با این کودکان را مشاهده کردند. روانشناسان میزان محبت و توجه مادر را در مقیاس پنج درجه ای از «منفی» تا «بسیار مثبت» ارزیابی کردند. نزدیک به 10 درصد از مادران میزان محبت پایین، 85 درصد میزان محبت طبیعی و حدود 6 درصد سطوح بالایی از محبت را نشان دادند.