این روزها اهمیت روانشناسی مثبت گرا دیگر بر کسی پوشیده نیست. زیرا روانشناسی مثبت گرا برخلاف روانشناسی سنتی که بیشتر روی علل و علائم بیماری روانی و اختلالات عاطفی تمرکز دارد. به خصوصیات و الگوهای فکری، رفتار و تجاربی که در آینده رخ میدهند، تاکید دارد. به این ترتیب هم باعث بهتر شدن کیفیت زندگی روزانه افراد میشود. این موارد شامل خوش بینی، معنویت، امیدواری، شادی، خلاقیت، پشتکار، عدالت و تمرین برای داشتن اراده آزاد است. در واقع روانشناسی مثبت گرا به جای این که سراغ نقاط ضعف برود، به بررسی نقاط قوت میپردازد.
روانشناسی مثبت گرا قصد ندارد جایگزین روشهای سنتی روان درمانی شود که روی تجارب منفی تمرکز دارد، بلکه میخواهد فرآیند درمان را بسط دهد و تعادل بیشتری به آن ببخشد. به همین دلیل است که اهمیت روانشناسی مثبت گرا هر روز بیشتر از قبل احساس میشود.
روانشناسی مثبتگرا به طرق و عبارات گوناگون تعریف شده است اما تعریفی که بیشتر در این زمینه پذیرفته شده بدین صورت است:
« به بررسی علمی این نکته که چه چیزی زندگی را ارزشمند میسازد، روانشناسی مثبتگرا میگویند.» (پترسون، 2008)
اگر بخواهیم این مفهوم را کمی بسط دهیم، باید بگوییم روانشناسی مثبتگرا همان رویکرد علمی برای مطالعه ی افکار، عواطف و رفتار انسان با تمرکز روی نقاط قوت به جای نقاط ضعف، ایجاد زندگی خوب به جای تعمیر زندگی بد و رساندن زندگی افراد متوسط به زندگی عالی به جای تمرکز صرف روی زندگی کسانی که پیوسته در تلاشند به حد نرمال برسند است. (پترسون، 2008)
یکی از اصولی که سلیگمن در مثبت گرایی آن را مطرح می کند خوشبینی آموخته شده است. او می گوید که اگر انسان می تواند درماندگی و افسردگی را یاد بگیرد پس خوشبینی را نیز می تواند بیاموزد. او معتقد است که پیشگیری مهم تر از درمان است و یاد گرفتن خوشبینی باعث می شود که انسان شاد تر زندگی کند و در نتیجه از اختلالات روانی نیز فاصله بگیرد. برای این کار می توانید افرادی را پیدا کنید که ویژگی های منفی نگران کننده شما را دارند. سپس تلاش کنید که آن ویژگی ها را از دیدگاه خودتان تعدیل کنید. انسان، ویژگی های منفی دیگران را راحت تر می پذیرد و تغییر می دهد.
سلیگمن در یکی از کتاب های خود تحت عنوان شکوفا شدن، دستاورد های روانشناسی مثبت گرا را در پنج دسته طبقه بندی می کند:
روانشناسی مثبت گرا می کوشد که تمام دستاورد های روانشناسی را درجهت تقویت هیجان ها و احساسات مثبت انسان استفاده کند. تمام احساس هاس مثبت انسان در این طبقه قرار می گیرند مثل شاد بودن و امید به زندگی.
مثبت گرایی به این می پردازد که آیا فعالیت های ما آن قدر لذت بخش هستند که ما را از زمان غافل کنند؟ انسان های خود شکوفا برنامه های کاری و زندگی خود را به صورتی تنظیم می کنند که فعالیت های لذت بخش خود را بیش تر کنند به طوری که این لذت باعث غرق شدن فرد در لحظه شود.
حتما نباید روابط ما دچار مشکل و چالش شده باشد تا ما به روانشناس مراجعه کنیم. سلیگمن معتقد است که روانشناس مثبت گرا می تواند به رابطه های خوب و معمول کمک کند تا افراد بتوانند هر روز رضایت از زندگی بالاتری را تجربه کرده و پیشاپیش از بروز اختلافات جلوگیر کنند.
انسان ها موفقیت را دوست دارند حتی اگر به یک حس مثبت و معنی خاص منتهی نشود. روانشناسان این حوزه باید احساس موفقیت را در انسان بشناسند و به تقویت آن کمک کنند. در واقع روانشناسی مثبت گرا معتقد است که موفقیت به خاطر خود آن جذاب و لذت بخش است.
ما برای چه زندگی می کنیم؟ سلیگمن معنا را این گونه تعریف می کند که ما احساس کنیم برای چیزی زندگی می کنیم که از خودمان با ارزش تر است. براساس آموزه های مثبت گرایی فرد با دست یابی به خودشکوفایی می تواند به معنای منحصر به فرد زندگی خود دست یابد.
به دلیل شباهت هایی که این دو حوزه با هم دارند، برخی افراد آن ها را اشتباه می گیرند. دو حوزه مثبت گرا و انسان گرا توجه مثبتی نسبت به یکدیگر دارند چرا که هر دو به جنبه هایی از رشد و خودشکوفایی انسان اهمیت داده اند. اما با وجود شباهت ها، تفاوت هایی نیز با هم دارند که در ادامه به هردوی آن ها می پردازیم.
دغدغه هر دو حوزه یکی است. هر دو تلاش می کنند تا رشد و خودشکوفایی انسان های سالم را تقویت کنند. هر دو معتقدند که اگر مراجع در کنار روانشناس، نسبت به خود دیدگاه بیمار بودن داشته باشد، یعنی آن ها نتوانسته اند کار خود را درست انجام دهند.
روانشناسی مثبت گرا بیشتر در تلاش است تا با تقویت نکات مثبت هر فرد و آموختن زندگی در لحظه او را به سمت رشد بیشتر سوق دهد اما، روانشناسی انسانگرا بیشتر بر ارضای سلسله مراتب نیازهای انسان از نیاز های ابتدایی گرفته تا نیازهای متعالی تاکید می کند. آن ها معتقدند که اگر نیازهای جسمانی و روانی درست و به جا برآورده شوند انسان می تواند با سهولت بیشتر در جهت خود شکوفایی گام بردارد.
ذکر همهی مزایای روانشناسی مثبت گرا غیرممکن است، اما ما سعی خواهیم کرد یک مرور کلی بر برخی از تاثیرگذارترین نتایج روانشناسی مثبت گرا داشته باشیم. به طور کلی، بزرگترین مزیت بالقوهی روانشناسی مثبت این است که به ما قدرت تغییر دیدگاه را میآموزد. این دیدگاه شامل تمرکز بر تکنیکها، تمرینات و حتی کل برنامههای مبتنی بر روانشناسی مثبت است، زیرا یک تغییر نسبتاً کوچک در دیدگاه فرد میتواند منجر به تغییراتی حیرتانگیز در بهزیستی و کیفیت زندگی او شود. تزریق کمی خوش بینی و قدردانی بیشتر به زندگی شما عملی ساده است که میتواند موجب شود که دیدگاه مثبتتری نسبت به زندگی داشته باشید. مطمئناً هیچ روانشناس مثبت گرایی به شما نمیگوید که فقط در مورد زندگی مثبت بیاندیشید، رفتار کنید و تمرکز کنید؛ تعادل مهم است. روانشناسی مثبت گرا برای جایگزینی روانشناسی سنتی ایجاد نشده است، بلکه به این دلیل ایجاد شده است که روانشناسی سنتی را با یک نگرش مثبت تکمیل کند. که به اندازه همان تعصبات منفی روانشناسی در چند دهه گذشته قوی است.
وینستون چرچیل یک بار گفت: "یک فرد بدبین، سختی و گرفتاری را در هر فرصتی میبیند؛ اما یک فرد خوشبین و مثبتگرا فرصت را در هر سختی میبیند." تحقیقات نشان میدهد که به طور متوسط، انسانها تمایل بیشتری به اینکه فردی خوشبین و در پی مثبتگرایی باشند دارند. حال چگونه میتوان مثبت گرایی را آموخت؟ از نظر بسیاری از روانشناسان، مثبت گرایی نشاندهندهی این باور است که نتایج رویدادها یا تجربیات به طور کلی مثبت خواهد بود. مثبتگرایان احتمالاً دلایل شکست یا تجارب منفی را موقتی میدانند. چنین دیدگاهی افراد مثبتگرا را قادر میسازد تا به راحتی تغییر را ایجاد کنند.
مثبت گرایی به معنای اشتیاق به داشتن فکرهای خارقالعاده یا امید بخش نیست. مثبت گرایی روشی است که موجب میشود فرد در نگریستن به جهان، آزادی عمل بیشتری داشته باشد. مثبتگرایان دیدگاه سالمتری دارند و تمایل دارند عمر طولانیتری نسبت به همتایان بدبین خود داشته باشند. همچنین کمتر به اثرات منفی بیماری، خستگی و افسردگی حساس هستند. با این حال یک باور هر چند غیر واقعی، در مورد این که آیندهی فرد فقط سرشار از رویدادهای مثبت خواهد بود میتواند منجر به ریسکهای غیر ضروری، به ویژه در زمینهی سلامتی و مالی آنها شود. افرادی که مثبت گرایی بیشتری دارند، مدیریت بهتری در درد، بهبود عملکرد ایمنی و قلبی عروقی و عملکرد بدنی بیشتری دارند. مثبت گرایی به کاهش اثرات منفی بیماری جسمی کمک میکند و به طور کلی با نتایج بهتر سلامتی همراه است. افراد مثبتگرا تمایل دارند در سختیها به دنبال معنا باشند، که میتواند آنها را از مقاومت بیشتری برخوردار کند.
برخی از افراد مثبت گرا دائماً انگیزههای خیرخواهانهای نسبت به دیگران دارند و شرایط را به بهترین وجه ممکن تفسیر میکنند. افراد مثبتگرا به راحتی حالت درونی خود را از شرایط بیرونی جدا میکنند. مثبت گرا بودن لزوما همیشه "بهترین" استراتژی نیست. تحقیقات نشان میدهد که ایجاد یک حالت میانی با مقدار کمی خوشبینی ( مثبت گرایی )، بدبینی و واقع بینی ممکن است بهترین راه را برای ایجاد مقاومت در برابر مشکلات و دستیابی به اهداف فرد فراهم کند.
خود شکوفایی یکی از مهمترین مباحث مورد بررسی در روانشناسی مثبتگرا است. خودشکوفایی نه تنها به بسیاری از مفاهیم مثبت گرایی مربوط میشود، بلکه کلید بهبود کیفیت زندگی برای مردم در سراسر جهان است. کشف تکههای پازل خود شکوفایی و یادگیری نحوهی به کارگیری موثر مولفهها در زندگی واقعی، پیامدهای فوق العادهای در نحوه زندگی، عشق ورزیدن و ارتباط افراد با یکدیگر دارد. در همین رابطه نیز پیشنهاد میشود به پادکست شکوفایی تا شادمانی گوش فرا دهید.
خودشکوفایی از مرزهای خوشبختی یا رفاه ساده عبور میکند. این طیف گستردهای از ساختارهای مثبت روانشناختی را در بر میگیرد و دیدگاه جامعتری در مورد معنای احساس خوب و شاد بودن ارائه میدهد. به گفته دکتر مارتین سلیگمن، خودشکوفایی پنج مولفه دارد.
مهمترین سوالات در خود شکوفایی این است:
برای چه به دنیا آمدیم؟
و اگر چگونه زندگی کنیم بیشترین میزان رضایت از زندگی را خواهیم داشت؟
با استفاده از این الگو به عنوان چارچوب خود، میتوانیم خودشکوفایی را به عنوان مهمترین مولفه در زندگی ایجاد کنیم. افزایش احساسات و هیجانات مثبت، درگیر شدن و مجذوب شدن با دنیا و کار (یا سرگرمیها)، ایجاد روابط عمیق و مثبت، داشتن معنایی در زندگی و ساختن دستاوردهایی در زندگی؛ همه از نتایج خودشکوفایی است. با این 5 مولفه میتوانیم معنا و هدف خود را در زندگی پیدا کنیم و از طریق پرورش و به کارگیری نقاط قوت و استعدادمان به اهداف خود برسیم. خودشکوفایی و مثبت گرایی به معنای تحقق بخشیدن زندگی، انجام وظایف معنی دار و ارزشمند و ارتباط با دیگران در سطح عمیق تر است. در اصل زندگی را خوب زندگی کردن است.(سلیگمن)
ایدهی خودشکوفایی به عنوان یک مفهوم جداگانه اما مرتبط با شادی و رفاه، مدتها پیش آغاز شد. اما به طور رسمی توسط دکتر سلیگمن در سالهای اولیهی روانشناسی مثبتگرا مطرح شد. سلیگمن در ابتدا معتقد بود که خوشبختی از سه عامل تشکیل شده است: احساسات مثبت، درگیری (مجذوب شدن) و معنا. با این حال پس از بررسی دقیقتر در مورد خوشبختی، او کشف کرد که برخی از عوامل مهم در "زندگی خوب" که او سعی در تعریف آن داشت، در این مولفه وجود ندارد. وی پس از انجام کند و کاوهایی دو مولفهی از دست رفته را شناسایی کرد: دستاورد (یا نیاز به موفقیت) و روابط مثبت. اگرچه تحقیقات در مورد خودشکوفایی پربار بوده است، اما کار آسانی نبوده است. تحقیقات در مورد خودشکوفایی اغلب دشوارتر از تحقیق در مورد سایر موضوعات روانشناسی است. اکثر روانشناسان اتفاق نظر دارند که خود شکوفایی شامل بهزیستی، خوشبختی و رضایت از زندگی است. با این حال حتی این اجزای خودشکوفایی نیز مولفههای فرعی خود را دارند، از جمله:
پذیرش و تعهد درمانی یا روانشناسی ACT (مانند کلمه "عمل" تلفظ میشود)، رویکردی آگاهانه برای پذیرش مشکلات زندگی برای بهبود کیفیت کلی زندگی فرد است. این نوعی رواندرمانی است که به درمان رفتاری شناختی وابسته است و به افراد کمک میکند تا بر زمان حال تمرکز کنند و احساسات طاقت فرسا و دشوار را بپذیرند و بر طبق آن پیش روند. اگرچه مدت درمان ممکن است از فردی به فرد دیگر متفاوت باشد، اما میتواند به تاثیر تاثیرات عاطفی منفی کمک کرده و تفکر شما را در مورد درمان افسردگی، اضطراب و سایر اختلالات روانی مشابه تغییر دهد.