رشد شخصیت، رشد و ارتقای الگوهای رفتاری است که موجب متمایز شدن فرد میشود. رشد شخصیت با جلو رفتن روحیات، عادات و محیط فرد اتفاق میافتد.
شخصیت چیزی است که موجب متمایز شدن فرد شده و خیلی زود بعد از تولد او آشکار میشود. شخصیت یک کودک مولفههای مختلفی دارد: خلق و خو، محیط زیست و صفات. خلق و خو به مجموعه خصوصیات ژنتیکی فرد اطلاق میشود که رویکرد فرد نسبت به دنیا را شکل میدهند. هیچ ژنی خصوصیات شخصیتی را مشخص نمیکند اما بعضی ژنها رشد و پیشرفت سیستم عصبی فرد را کنترل میکند که درمقابل رفتار فرد را کنترل میکند.
مولفه دوم شخصیت از الگوهای تطبیقپذیر مربوط به محیط زیست فرد ناشی میشود. بیشتر روانشناسان بر این عقیده هستند که این دو عامل، خلق و خو و محیط زیست، بیشترین تاثیر را بر رشد شخصیت فرد میگذارد. خلق و خو که به عوامل ژنتیکی وابسته است، گاهی به نام «ذات» و عوامل محیطی نیز «پرورش» خوانده میشوند.
بااینکه هنوز اختلافات بسیاری بر سر اینکه کدام عامل تاثیر بیشتری بر رشد شخصیت فرد دارد، در میان است، اما همه متخصصین بر این توافق هستند که تربیت والدین نقش بسیار مهمی بر رشد شخصیت کودک دارد. وقتی والدین بفهمند که کودکشان چه واکنشی به موقعیتهای خاص دارند، میتوانند مسائلی که ممکن است برای فرزندشان مشکلساز باشد را پیشبینی کنند. آنها میتوانند کودک را برای آن موقعیت آماده کرده و در بعضی موارد، از بوجود آمدن یک موقعیت سخت جلوگیری به عمل آورند. والدینی که میدانند چطور باید رویکرد تربیتی خود را نسبت به خلق و خوی فرزندشان تطبیق دهند، میتوانند بهترین راهنماییها را برای او فراهم کرده و رشد موفقیتآمیز شخصیت فرزندشان را تضمین کنند.
و سومین مولفه شخصیت یک فرد، صفات اوست، یعنی مجموعه الگوهای احساسی، شناختی و رفتاری او که با تجربیاتی که به دست میآورد شکل میگیرد. صفات فرد به مرور زمان در طول زندگی تغییر کرده و شکل میگیرد اما قسمت عمده آن به خصوصیات و ویژگیهای ذاتی او و تجربیات اولیهاش در زندگی وابسته است. صفات فرد تا حد زیادی هم به رشد اخلاقی فرد بستگی دارد.
دکتر اریکسون، روانپزشک، در سال 1956 با تحقیقاتی که بر روی روانشناختی کودکان و نوجوانان از طبقات اجتماعی پایین، متوسط و بالا انجام داد، توانست توصیف دقیقی از نحوه شکلگیری شخصیت ارائه دهد. طبق یافتههای اریکسون، فرایند جامعهپذیری فرد شامل هشت مرحله میشود که هرکدام با یک «بحرام روانی-اجتماعی» همراه است که باید حل شود تا فرد بتواند به درستی مراحل بعد را کنترل کند. این مراحل تاثیر بسزایی بر رشد شخصیت فرد داشته و پنج مورد از آنها طی نوزادی، کودکی و نوجوانی اتفاق میافتند.
فرد طی دو سال اول زندگی وارد اولین مرحله میشود: یادگیری اعتماد و عدم اعتماد پایه (امید). اگر از نوزاد به خوبی مراقبت شده و مورد محبت والدین قرار گیرد، اعتماد، امنیت و خوشبینی پایه در وی شکل میگیرد. اما اگر مراقبت خوبی از نوزاد انجام نگیرد، نوزاد دچار حس ناامنی شده و «بیاعتمادی پایه» در وی ایجاد میشود.
مرحله دوم طی سالهای ابتدایی کودکی، 18 ماهگی تا چهار سالگی، اتفاق میافتد. این مرحله شامل یادگیری استقلال یا شرم (اراده) میشود. کودکی که نگهداری خوبی داشته باشد، با اعتمادبهنفس و کنترلی که به تازگی آن را کسب کرده است بزرگ میشود. قسمتهای ابتدایی این مرحله، برحسب خلق و خوی کودک، میتواند شامل کجخلقی، خیرهسری و منفیگرایی شود.
مرحله سوم در دوران بازی، مهدکودک و آمادگی و پیشدبستانی کودک اتفاق میافتد. در این مرحله کودک ابتکار یا گناه (هدف) را میآموزد. کودک یاد میگیرد از تخیل خود استفاده کند و از طریق بازی کردن فعالانه و خیالپردازی، همکاری با دیگران، دنبال کردن و رهبری کردن، مهارتهای خود را گسترش دهد. اگر ناموفق باشد، کودک دچار ترس شده، نخواهد توانست در گروههای مختلف شرکت کرده و دچار احساسات مختلف گناه میشود. چنین کودکی تا حد بسیار زیادی به بزرگسالان وابسته شده و در رشد مهارتهای بازی و خیالپردازی بسیار محدود خواهد بود.
مرحله چهارم، یادگیری صنعت یا حقارت (توانایی)، طی دوران مدرسه تا قبل از دبیرستان اتفاق میافتد. کودک یاد میگیرد در مهارتهای رسمی بیشتری توانایی پیدا کند:
در این مرحله، نیاز به نظم شخصی، سال به سال بیشتر میشود. کودکی که بخاطر مسیر موفقیتآمیز خود در مراحل قبلی، اعتمادپذیر، مستقل و سرشار از ابتکار شده است و خیلی زود یاد خواهد گرفت که کوشا و ساعی شود. اما کودک بیاعتماد به آینده تردید داشته و احساس حقارت میکند.
مرحله پنجم، یادگیری هویت یا انتشار هویت (وفاداری)، طی دوران نوجوانی از 13 تا 14 سالگی شروع میشود. بلوغ طی این زمان اتفاق میافتد. فرد نوجوان اطمینان به خود را درمقابل تردید به خود و امتحان کردن نقشهای سازنده مختلف به جای اتخاذ یک هویت منفی مثل تخلف، به دست میآورد. نوجوانی که به خوبی شکل گرفته باشد، نگاهی به سمت موفقیت داشته و در اواخر دوران نوجوانی هویت جنسی مشخصی پیدا میکند. فرد نوجوان به دنبال رهبری (کسی برای اینکه به او انگیزه دهد) است و به تدریج ایدآلهایی برای خود شکل میدهد که با آنها زندگی کند.
موسسه رشد کودک (cdi) عنوان میکند که اطلاعات کمی درمورد نوع محیط زیستی که میتواند موجب ایجاد خصوصیات بعنوان مثال اعتمادپذیری در فرد شود، در دسترس است. کمک به کودک در طول مراحل مختلف رشد احساسی و شخصیتی کاری پیچیده و دشوار است. امروزه بیشتر تحقیقات بر این اساس استوار هستند.
روانشناس مشهور، کارل راجرز، تاکید میکند که تجربیات کودکی تا حد بسیار زیادی بر رشد شخصیت تاثیر دارد. روانشناسان بسیاری اعتقاد دارند که دورههای خاص مهمی در رشد شخصیت وجود دارد - دورههایی که در آن کودک به برخی عوامل محیطی حساستر میشود. اکثر متخصصین عقیده دارند که تجربیات کودک در خانواده بر رشد شخصیت او تاثیر بسزایی دارد، نه آنطور که در مراحل اریکسون توضیح داده میشود، بلکه هماهنگ با اهمیت برآوردن نیازهای کودک در محی خانواده. بعنوان مثال، بچههایی که دستشویی رفتن زود یا سختگیرانه به آنها آموزش داده میشود، ممکن است به کودکانی سرکش تبدیل شوند. نمونه دیگر را میتوانید در کودکانی ببینید که رفتار درست در زندگی جنسی خود را بخاطر داشتن رابطه خوب با والدین همجنس خود یاد میگیرند.
یکی دیگر از عوامل محیطی مهم فرهنگ است. محققانی که گروههای فرهنگی مختلف را براساس ویژگیهای شخصیتی خاص مقایسه کردهاند به تفاوتهای مهمی دست پیدا کردهاند. بعنوان مثال، کشورهای اروپای شمالی و امریکا فرهنگ فردگرایانهای دارند که بر نیازها و دستاورهای شخصی تاکید دارد. درمقابل آن، کشورهای آسیایی، افریقایی، امریکای مرکزی و جنوبی فرهنگ جمعگرایانه دارند که در آن تمرکز بر عضو گروهی بزرگتر بودن مثل خانواده یا ملت است. در چنین فرهنگهایی، همکاری ارزشی بسیار مهمتر از رقابت به شمار رفته که لزوماً بر رشد شخصیتی افراد تاثیر میگذارد.
نوزادانی که فقط چند هفته است به دنیا آمدهاند در میزان فعالیت، واکنش به تغییرات و آسیبپذیری تفاوت بسیاری دارند. بعضی از نوزادان مدام در حال گریه کردن هستند درحالیکه بعضی مدام میخندند یا ساکت هستند. تحقیقات مربوط به رشد کودکان 9 خصوصیت خلق و خویی که میتواند بر دشوار شدن روند پیشرفت شخصیتی فرد تاثیر بگذارد را برشمردهاند:
خصوصیات خلق و خو ویژگیهای ماندگار شخصیتی هستند که نه «خوب» هستند و نه «بد». والدین در سنین ابتدایی کودک میتوانند به جای مخالفت کردن به این ویژگیهای فرزندان خود، روی آنها کار کنند. بعدها وقتی کودک بزرگتر میشود، والدین میتوانند به او کمک کنند به جای تکیه بر خلق و خوی ذاتی خود، براساس دنیای کنونی خود رفتار کند.
بیشتر بچهها رشد شخصیتی سالمی را تجربه میکنند. اما خیلی از والدین نگران هستند که نوزاد، کودک یا نوجوانشان دچار اختلال شخصیتی باشد. والدین معمولاً اولین کسانی هستند که متوجه وجود مشکل در احساسات و رفتارهای فرزندشان میشوند.
بچههایی که دچار اختلالات شخصیتی هستند، برای کنار آمدن با دیگران دچار مشکل هستند. آنها انعطاف ناپذیر و سرسخت بوده و نمیتوانند به تغییرات و استرسهای طبیعی زندگی درست واکنش دهند و شرکت کردن در محیطهای اجتماعی برای آنها دشوار است. وقتی این ویژگیها به طریقی افراطی در کودک وجود داشته باشد، ماندگار بوده و در رشد سلامت او ایجاد مشکل کنند، نیاز به ارزیابی پزشک متخصص میباشد.
والدینی که تصور میکنند فرزندشان دچار نوعی اختلال شخصیتی است میبایست از متخصص کمک بگیرند. این مهمترین قدم برای این است که بفهمید فرزندتان دچار اختلال هست یا خیر و اگر هست بچه درمانی برای کمک به او مناسبتر است. رواشناسان کودک و نوجوان آموزش دیدهاند که به والدین کمک کنند بفهمند که رشد شخصیتی فرزندشان طبیعی است یا خیر.