سخت گیری به کودکان باید دارای قاعده و قانون باشد هر سخت گیری به کودک از روی ناخردی و اشتباه می تواند آثار روانی سوئی بر کودک داشته باشد تنبیه و تشویق هر دو به یک اندازه شاید برای کودک مفید باشد اما هر دو آن اگر به درستی اجرا نشود می تواند در تربیت کودک مخرب باشد.
وقتی پای صحبت پدرها و مادرها مینشینیم از اقتدار پدرها میشنویم که چگونه حرفشان در منزل یکی بود و همه از کوچک و بزرگ از وی حساب میبردند. چرا راه دور برویم، پدرها و مادرهای ما هم اینگونه بودند. اگر به دوران کودکی خود برگردیم خوب به یاد میآوریم که چگونه به حرف آنها گوش میدادیم و نمیتوانستیم و یا اصلا حق نداشتیم روی حرف آنها حرفی بزنیم اما امروزه این روش تربیتی تا حد زیادی منسوخ شده است و الان دیگر فرزندان هستند که بر پدران و مادرانشان فرمانروایی میکنند.
اما این که کدامیک از این دو روش مناسب است پرسشی است که روانشناسان باید به آن پاسخ دهند. بر اساس بحثها و نظرات روانشناسان امور تربیتی، امروزه متداولترین و بیاثرترین نحوه تربیت، روش سختگیری است. پدر و مادر سختگیر هیچوقت برای تقاضایی که از فرزند خود میکنند دلیل نمیآورند و توضیحی نمیدهند. از کودک انتظار دارند بدون گفتگو و چون و چرا و بیآن که بفهمد والدین به چه دلیل این محدودیتها را وضع کردهاند از آنها اطاعت کند.
در چنین خانوادههایی جایی برای توافق و گفتگوی دوجانبه بین والدین و فرزند در مورد خواستههای دو طرف وجود ندارد. برخی از بچهها به علت ترس از والدین ترسو بار میآیند و بعضی دیگر بتدریج که بزرگ میشوند پرخاشجو و جسور شده، قویتر و خشنتر میشوند. یکی دیگر از عوارض برخورد سختگیرانه این است که مانع رشد قوای ذهنی کودک میشود. بر این اساس وقتی والدین دلیلی برای محدودیتهای خود به بچهها ارائه نمیدهند و آنها را تشویق به دادن پیشنهاد و نظرات خود نمیکنند.
اغلب متزلزل و ضعیفالنفس هستند، از قبول مسوولیت خودداری میکنند و نسبت به بزرگسالان به طور کلی بدبین میباشند. در مراحل مختلف زندگی از ضعف و بیلیاقتی خود رنج میبرند و غالبا در کار تحصیل نیز موفق نمیشوند. این والدین معتقدند برای انجام هر کاری دو راه بیشتر وجود ندارد؛ یا راه من یا راه اشتباه. باید بچهها را دید اما به آنها گوش نداد. این باورها زمینه را برای رشد رفتارهای ظالمانه پدر و مادر مهیا میسازد. این روش تربیتی والدین با تنبیه، فریاد زدن، محروم کردن کودک از محبت و امتیازات صورت میگیرد . به طور کلی چنین روشی بر کنترل والدین بر چیزهایی که کودک میخواهد و بر قدرت بدنی برتر والدین تاکید دارد.
اعتقاد والدین مبنی بر بهکارگیری روشهای سختگیرانه و قهرآمیز مبتنی بر مقررات سخت و خشن، نظارت دائم و بیش از حد، انضباط سخت و بیرویه و انتظار پیروی بیچون و چرا، از سوی کودک منجر به بروز تنشهای شدید در خانواده می شود. تاثیر رفتار والدین و چگونگی تفکر آنان در شکلگیری رفتار کودکان غیرقابل انکار است، کودکانی که درون خانواده با کمبود عاطفه و توجه مواجه هستند محبت را در خارج از خانه و از بیگانگان طلب خواهند نمود.
والدین مستبد برخلاف والدین روشنبین لزومی نمیبینند برای دستوراتی که میدهند دلیلی ارائه دهند. به نظر آنان اطاعت بیچون و چرا یک فضیلت است. بعضی از والدین از سر خشم چنین روشی را در پیش میگیرند و برخی دیگر نمیخواهند دردسر توضیح دادن و بحث و گفتگو را بپذیرند، البته بعضی دیگر چنین رفتار مستبدانهای را در پیش میگیرند تا به کودک خود بفهمانند که باید به بزرگتر خود احترام بگذارد.
اشتباه این عده در این است که ممکن است با این کار اختلاف را سرکوب کنند ولی نمیتوانند آن را از بین ببرند.
اثرات روشهای سختگیرانه روانشناسان معتقدند که رفتار کودکان امکان دارد به سبک رفتار والدینشان بستگی داشته باشد و سایر پژوهشگران نشان دادهاند که محدودیت زیاد، خصومت، تنبیه و عدم ثبات در رفتار والدین را میتوان با رفتارهای ضداجتماعی در کودک مربوط دانست.
به عقیده آنان، روابط خانوادگی در درون طبقات اجتماعی بهترین پیشگویی رفتار بزهکارانه است. روشهای منضبط کردن کودکانی که در آینده بزهکار شدهاند سست، غیرمعقول و یا بسیار سختگیرانه و معمولا همراه با تنبیه بدنی بوده است و کمتر درباره رفتار نادرست کودک با او گفتگویی شده است.
میگویند وقتی والدین، فرزندان خود را تنبیه میکنند درواقع به آنان میآموزند که در آینده چگونه والدینی باشند، بعضی از محققان معتقدند که به همین طریق بدرفتاری با کودک از نسلی به نسل دیگر منتقل میشود. بسیاری از والدین که فرزندان خود را کتک میزنند خودشان در کودکی اذیت و آزار دیدهاند. روانشناسان معتقدند خانوادههایی که در آنها والدین از شیوه کنترلی قدرتطلبانه استفاده میکنند در مقایسه با روشهای آزادمنشانهتر، تعارضات بیشتری را تجربه میکنند.
احتمال میرود مهمترین عامل موثر در بزهکاری، روش تربیتی نارسا یا اختلال در شبکه ارتباطی خانواده باشد. تقریبا تمام پژوهشها نشان دادهاند والدینی که با کودکان خود مهربان نیستند یا آنهایی که از نظر روانی یا فیزیکی از فرزندان خود سوءاستفاده میکنند بیشتر احتمال دارد که فرزندانی بزهکار داشته باشند.
برخی روانشناسان میگویند: نوجوانانی که والدین خودکامه دارند، نمیتوانند به تنهایی کاری انجام دهند، یا از خود عقیدهای داشته باشند. شاید به این دلیل که به قدر کافی فرصت نداشتهاند که عقاید خود را ابراز کنند و یا مستقلانه مسوولیت قبول کنند و هیچکس هم آن قدر برای عقاید آنان ارزش قائل نبوده که به آن توجه نشان دهد.
این نوجوانان اعتماد به نفس، استقلال و خلاقیت کمتری دارند، ذهن کنجکاوی ندارند، از لحاظ اخلاقی کمتر رشد یافتهاند و در برخورد با مشکلات روزمره عملی، تحصیلی و ذهنی انعطافپذیری کمتری دارند و معمولا والدین خود را نامهربان و سهلانگار میدانند و معتقدند که انتظارات و تقاضاهایشان غیرمنطقی و نادرست است.
احساس آرامش به طور کلی میزان عشق و محبت و محدودیتهایی که در مورد تربیت کودکان به میان میآید با نحوه دیسیپلینی که والدین به فرزندان خود میدهند ارتباط مستقیمی دارد. والدین باید با محبتی که به فرزندان خود ابراز میدارند به آنها احساس آرامش داده و بتوانند به راحتی با آنها ارتباط برقرار کنند و به گفتگو بنشینند. همچنین با محدودیتهایی که برای فرزندان خود قائل میشوند.
میتوانند به صورت متعادل، غیرفعال و سلطهجویانه در برابر کودکان خود ظاهر شوند، به این معنا که میتوانند عکسالعمل متعادلی در مقابل رفتار کودک خود نشان دهند یا نسبت به رفتار او هیچگونه عکسالعملی از خود نشان ندهند و یا نهایتا عکسالعمل تندی نشان داده و به صورت سلطهجویانه در مقابل او ظاهر شوند. اگر بخواهیم در یک کلام این روشها را تشریح کنیم میتوانیم بگوییم واکنش غیرفعال هیچ کاری از پیش نمیبرد، واکنش متعادل شما و فرزند را به نتیجه دلخواه رسانده و هر دو موفق خواهند بود.
واکنش پرخاشگرایانه نیز در نهایت به کتک خوردن کودک میانجامد. به هر حال پدرها و مادرها به نحوی از این چهار روش استفاده میکنند و با بهرهگیری از الگوهای رفتاری متفاوت، عشق خود را نثار کودکان کرده و با تعیین محدودیتها، آنها را در مسیر درست قرار میدهند. در حقیقت نتیجه تمام این تلاشها رسیدن به تعادل است که هم در زمینه محدودیتها و هم در زمینه محبت کردن باید مورد تامل و بررسی قرار گیرد.
به هر حال هر گزینهای را که انتخاب میکنید همواره باید به خاطر داشته باشید که هدف شما از تربیت کودکان آموزش احترام گذاشتن متقابل به آنها و آماده کردن آنها برای پیروی از قوانین اجتماعی است. از چهار شیوه فوق باید تکنیکی را انتخاب کرد که خودتان بهشخصه ارتباط بهتری با آن برقرار میکنید، به عنوان مثال اگر والدین شما از تکنیک قرار دادن محدودیتهای زیاد برای تربیت شما استفاده میکردند و شما احساس میکنید که با این شیوه به بهترین نحو تربیت شدهاید، بنابراین این امکان وجود دارد که خودتان نیز همین شیوه را در مقابل فرزندتان به کار گیرید.
از سوی دیگر شاید به هیچ وجه با شیوه والدینتان موافق نباشید و ترجیح دهید تا از شیوه محبت زیاد در قبال فرزندانتان بهره بگیرید. روشهای مقتدرانه این روش تربیتی، عاقلانهترین و انسانیترین راه زندگی است.
در خانوادهای که روشنبینی حاکم بر روابط اعضای آن باشد خصوصیات زیر مشاهده میشود: 1- تمام افراد خانواده قابل احترام هستند. 2- اعضای خانواده صلاحیت اظهار نظر درباره مسائل و مشکلات مربوط به خود را دارند. 3- همه افراد خانواده حق دارند در تصمیماتی که درباره آنها یا کار مربوط به آنها گرفته میشود شرکت کنند و در عین حال مسوولیت دارند که در اخذ تصمیم و انجام وظایف خود عاقلانه عمل کنند. 4- روش عقلانی در همه شئون زندگی این خانواده نفوذ دارد. 5- همکاری اساس زندگی و فعالیت افراد این خانواده را تشکیل میدهد.
به هر نوع آسیب جسمی، روانی یا غفلت و بدرفتاری با بچه های زیر 18 سال کودک آزاری گفته می شود. دکتر امیررضا چمنی روان پزشک با بیان این که فرزندان والدین سختگیر و پرخاشگر بیشتر در معرض کودک آزاری هستند، به ایسنا می گوید: والدین کمال طلب همیشه انتظارات بیش از حد از کودکان خود دارند و آسیب های جدی بر سلامت روان کودک و شخصیت آینده وی می گذارند.
البته کودک آزاری به دو شکل مستقیم و غیرمستقیم وجود دارد که آسیب های جسمی، روانی و جنسی از نوع مستقیم و مراقبت های ناکافی جسمانی و بهداشتی، کمبود محبت و کوتاهی در حمایت های عاطفی مانند تشویق و توجه از نوع غیرمستقیم آن است.
ضربه زدن، کتک زدن، سوزاندن و داغ کردن کودک آزاری جسمی محسوب می شود. در کودک آزاری عاطفی نیز کودک به هر دلیل از سوی اطرافیان طرد یا محروم می شود که شامل محرومیت عاطفی، برخورد خشونت آمیز، تهدید، تمسخر و انتظارات نامناسب از کودک و فراتر از سن وی است.
وی نوع دیگر بدرفتاری با کودک را از نوع آموزشی می داند و می گوید: هر گونه فشار و آسیب روحی که از طریق نظام آموزشی در خصوص شیوه تدریس کودک اعمال شود مثل نمره گرایی، نادیده گرفتن تفاوت های فردی، ایجاد رقابت شدید و مخرب، انتظارات بیش از حد از کودک باعث آسیب روانی به کودک می شود و بدرفتاری آموزشی به شمار می آید.
کودکی که به هر نحو تحت آزار قرار می گیرد به علایم متفاوتی مثل تغییرات خلقی، افت تحصیلی، اختلال در یادگیری، غیبت مکرر در مدرسه، کابوس های شبانه، شب ادراری، ترس های شبانه، اضطراب، اختلالات رفتاری، احساس گناه، افسردگی دچار می شود که این امر دارای پیامدهای درازمدتی مثل بزهکاری، پرخاشگری و انزواطلبی است.
یک اصل اساسی در فرزندپروری تاکید بر ارائه الگوی سالم به کودکان است و والدین که نزدیک ترین افراد به کودکان هستند و از نظر احساسی تاثیر زیادی روی آن ها دارند به عنوان بهترین الگو برای
کودک شناخته می شوند. مسعود هنربخش کارشناس ارشد روان شناسی بالینی می گوید: این در حالی است که متاسفانه بعضی از والدین فضیلت های اخلاقی را نمی شناسند و از آن جا که ماهیت آن را درک نکرده اند، نمی توانند آموزگار خوبی برای کودک باشند. بعضی از والدین نمی دانند که بردباری یعنی توانایی درک نظرات دیگران بدون داشتن قضاوت ارزشی، انصاف یعنی رفتار بی طرفانه و بدون قضاوت، همدلی یعنی درک احساسات دیگران، وجدان یعنی توجه به ندای درونی فطرت و همه این فضیلت ها به صداقت و دلبستگی نسبت به کودک در امر تربیت وابسته است. باید دانست تا زمانی که والدین آگاه، هوشیار و مطلع نسبت به امر خطیر تربیت نباشند، نمی توان امیدوار بود که امر تربیت بدون اشکال پیش برود.
این که سخت گیری برای چه صورت می گیرد و چگونه باید انجام شود باید اشاره کرد در حقیقت والدین نباید به دنبال مرز مشخص و معینی برای سخت گیری باشند و متصور شوند که عدول از آن موجب افراط است. سخت گیری می تواند مثبت یا منفی بوده و این والدین هستند که باید با آگاهی و هوشیاری کامل نسبت به رفتارهای کودک و ابراز واکنش های صحیح و به موقع مرزها را رعایت نمایند.
قابل ذکر است برخی والدین سخت گرفتن به کودکان را با پذیرش قوانین و مقررات اشتباه می گیرند. در حالی که کودک باید نسبت به انجام برخی قوانین آگاه باشد و اجرای آن را لازم تلقی کند. جدیت در مورد اجرای این قانون ها سختگیری نیست. به طور مثال در خانواده ای این که همه اعضای آن باید ساعت 9 شب در منزل باشند یک قانون است.
این قانون را باید همه اعضای خانواده پذیرفته و اجرا نمایند. جدیت در این مورد باید در بیان و اجرای دقیق عمل نشان داده شود. بالطبع فردی که این قانون را زیر پا بگذارد باید نسبت به آن پاسخگو باشد و به وی تذکر داده شود که این کار را تکرار نکند. یا مثالی دیگر این که نباید در منزل آشغال ریخته شود یک قانون لازم الاجرا بوده و کودک باید فرا بگیرد که تحت هر شرایطی این قانون را فراموش نکند.
البته وقتی که والدین بایدها و نبایدها را به کوک خود آموزش می دهند و از او می خواهند که اجرای آن را فراموش نکند طبیعی است که خودشان هم به عنوان یک الگو باید عمل کننده قوانین باشند.
حال اگر نگران هستید که مبادا شرایط برای فرزند شما بیش از اندازه دشوار است یا نگران هستید که انتظارات زیادی از کودک خود دارید باید به این موضوع توجه کنید که اگر مواردی که در ادامه به آن ها اشاره می شود در فرآیند تربیتی کودک شما روی می دهد نشان می دهد که بیش از حد به آن ها سخت گیری نموده اید و ضروری است که در روند تربیتی خود تجدید نظر نمایید.
هر چند طبیعی است که برخی مواقع کودکان حقیقت را زیر پا گذاشته و دروغ بگویند. ولی مطالعات گوناگون نشان داده که ترفندهای انضباطی سختگیرانه موجب خواهد شد که کودک تا حدودی با دروغ آشنا شده و بیشتر از سایرین دروغ بگوید. اگر شما بسیار سختگیر باشید احتمالا کودک شما برای رهایی از مجازت شدن توسط شما، بارها و بارها به این کار می پردازد.
از آنجا که باید هر پدر و مادری قوانین روشن و آشکاری برای تربیت کوک خود داشته باشد ولی باید به این موضوع هم دقت کند که در مواردی استثناهایی هم وجود دارد.
این که همواره مقتدرانه بر روی یک یک قوانین خود پافشاری نموده و انتظار داشته که فرزند شما همیشه از آن ها پیروی کند، تصور چندان درست و سالمی نبوده و لازم است در مواقعی صبور بوده و تخطی از قوانین توسط کودک را تحمل کرد. شاید قوانین شما به تغییر نیاز دارد.نخستین نکته در تربیت کودکان قطعا صبوری و بالا بردن آستانه تحمل است.
سخت گرفتن به کودکان در مواردی توسط والدین چنان جدی صورت می گیرد که آنقدر فرزند را دچار اجرای قوانین ریز و درشت نموده که فرصت کمی را برای فراغت و تفریح دارد. اگر می بینید که کودک شما کمتر بازی انجام می دهد یا امور کودکانه را کمتر از دیگران اجرا می کند احتمالا نسبت به او بیش از حد سخت گیر بوده اید. کودکان باید آزادی هایی داشته باشند که وقت فراغت کافی یکی از ابتدایی ترین حق آن ها است.
هر چند قوانین متفاوت تربیتی و انضباطی از سوی والدین وجود دارد ولی اگر همواره سختگیرترین پدر و مادر در میان دیگر پدر و مادرها هستید نشان می دهد که از کوک خود انتظاراتی بیشتر از حد طبیعی دارید.
5. عدم تحمل قوانین دیگران
پدر و مادر سخت گیر غالبا این که فرد دیگری مانند مادربزرگ، معلم در تربیت کودک نقش داشته باشند را تحمل نمی کنند و این والدین قوانین دیگران را ارزشمند ندانسته و تصور می کنند که فقط خودشان راه و رسم تربیت فرزند را می دانند. ولی باید اشاره کرد که کودک در آینده باید وارد جامعه شده و با بزرگسالانی در تماس باشد که تحت قوانین مختلف و انواع ترفندهای انضباطی متفاوت بزرگ شده اند.